محمدرضا نساجان
محمدرضا نساجان
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

زندگي مختل شده

كشتي اي كه بعد ها بر گل خواهد نشست.كودكي كه در حسرت خواهد بود و زندگي كه كه مختل خواهد شد.

تفسير بس است .ديگر نه حوصله اخطار دارم نه ناي بحث و جدال .حقيقتي كه همه مان با پوست و گوشت و استخوان بارها و بار ها حس كرديم ؛ مگر توضيح ميخواهد ؟! مگر باز هم بايد انواع اطلاعيه ، عكس و پوستر بر سر در كتاب ها ، مجلات و روزنامه ها باشد ؟! مگر هنوز كسي هست كه بر غير اين نطق كند ؟!

خير همه بر اصل قضيه واقفيم .منتهي ،نمي ترسيم .نميترسيم از آن كشتي هاي برگل نشسته،چشمه هاي بي آب و درخت هاي بي حاصل و كودكانمان كه بعد ها رود را دركتاب،آب را در جوي و حسرت را دريك بركه كوچك جست وجو ميكنند و تشر بر وجود ما ميزنند كه اينگونه كرديم.واي از آن روز

ايستاد آن ابري كه حامل باري بود

خشك شد آن خاكي كه چشمه گلزاري بود

بر سنگ خورد آن كشتي اي كه در جست و جوي جايي بود

گرييد آن كودكي كه در حسرت جوي آبي بود

حال تو كه مي خندي بدان كه زندگي ات در گروي قطره آبي بود


آبآيندهزندگي
قسم به قلم و آنچه می نویسد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید