فیلمهای حادثهای در سینمای آمریکا طرفداران همیشگی خود را دارد. فیلم آسمانخراش جهنمی محصول سال ۱۹۷۴ و ساخت آمریکا، فیلمی هیجانی و حادثهای است که به آتشکشیده شدن برجی جدیدالاحداث در سانفرانسیسکو را به تصویر میکشد. ساختمان مذکور که از قرار مشکل تأسیساتی در تشکیلات برقی و برقکشیهای سطحی وغیراستاندارد خود دارد، در روز افتتاحیه میزبان صدها نفر از چهرههای شهر و عوام مردم است. ساختمانی به بلندای یک آسمانخراش که همانگونه که ساخت و سازش با سر و صدای زیادی همراه بوده، اکنون نیز افتتاحیهای جنجالی دارد و ازدحام جمعیت را به سمت خود کشانده است. تنها مشکل ساختمان بلندبالا و شیک و پیک سانفرانسیکویی، همان تأسیسات برقکشی است که از همان ابتدای فیلم به بیننده فهمانده میشود و مخاطب سینما را منتظر وقوع حادثه میکند.
اگرچه صاحب برج در خرج و مخارج ساختمانش از چیزی فروگذار نکرده است، مهندس برق ساختمان، با بیتوجهی و خوشخیالی در برقکشی تا میتوانسته جبران توجه صاحب برج و مخارج حاصله را کرده است. در نتیجهی همین بیتوجهی و سهلانگاری هنوز مدت زمان زیادی از فیلم نگذشته است، که در یکی از طبقهها برق اتصالی کرده و ساختمان آتش میگیرد. از بدِ ماجرا مردم و سیل جمعیتی که به بازدید آمده بودند، در طبقهای بالاتر از مکان آتشسوزی در سالنی دور هم جمعند. آتش به طبقههای بالاتر کشیده میشود و همان میشود که بقیهی فیلم، بیننده را به صفحهی نمایش میخکوب کرده و تا نجات یافتن قهرمانهای فیلم از جا بلند نمیکند. پل نیومن نازنین یکی از همین قهرمانهاست که در میان مردم داخل ساختمان است و تمام تلاشش را میکند تا آنها نجات دهد. گویی در طول فیلم بارِ آسمانخراشی به آن عظمت بر روی دوش پل نیومن است.
خوشبختانه فیلم به همین یک قهرمان بسنده نکرده و از استیو مککوئین نیز برای ساختن قهرمانی دیگر که خارج از ساختمان در نقش رئیس آتشنشانی در تکاپو برای نجات مردم داخل ساختمان است، کمک گرفته است. اگر پل نیومن باری به اندازهی یک آسمانخراش را حمل میکند، استیو مککوئین بار مسئولیت پاسخگویی در برابر وجدان خود به عنوان رئیس آتشنشانی و همچنین فردی که در وضعیت گرفتارآمده در آن حادثه نیست را بر دوش یا بهتر است بگوییم بر روانِ خود دارد.
فیلم با دو قهرمان که ستارههای سینما بودند، منِ بیننده را تنها در حسرت یک قهرمان زن میگذارد. قهرمانی که امید وجود داشتنش در دل بیننده در میانههای فیلم به وجود میآید ولی در دوسوم پایانی فیلم میمیرد. قهرمانی که نقشش را نه در برابر آسمانخراش بلکه در برابر دو کودکی مشاهده میکنیم که در میان آتش گرفتارند و نیاز به مراقبت دارند و به راستی که به زیبایی عهدهدار نقشش است. با وجود مردن و از بینرفتن این قهرمان زن، دلسوزی من به عنوان یک بیننده، برای او به عنوان یک قهرمان حتی بعد از تمام شدن فیلم همچنان باقی است. اگر قرار بود و امکانش وجود داشت که من به داخل صفحهی نمایش نفوذ کنم و وارد دنیای جهنمی فیلم شوم، یقیناً نقش زن را برمیگزیدم. قهرمانی که در این دنیا که او را کمتر از آنچه که باید میبیند، جانِ دو کودک را با جانِ خود بیمه میکند.
#بسپرش_به_ازکی