نفس
نفس
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

نامه ای به کوتاهی حوصله ام برای ارغوانم

ارغوان یادته می گفتم نترس از چیزی چون قطعا اتفاق میفته؟مامان جان اونقدر داشتم به تو تذکر می دادم که خودم یادم رفت.یادم رفت و ترسیدم از تنهایی ،ترسیدم از روزهایی که تنهایی توی کافه های تهران شب بشن،ترسیدم از اون روزی که ذوقی واسه تموم کردن کارم نداشته باشم چون قرار نیست دیداری بعدش باشه...

ترسیدم، اتفاق افتاد و غمگین ترین بخش داستان اونجاییه که هیچ کس مقصر نیست تا بتونم خودمو خالی کنم ،پر از فریادِ بی مخاطبم:)

تنها یاور این روزهایم
تنها یاور این روزهایم


و اجباری دارم به صبر و سکوت که هم زیباست و هم ترسناک
زیباست که خودت ،خودت را به صبر بخوانی،حال خودت را خوب کنی،امید بدهی به خودت و بگی که روزای خوب بر می گرده.تونل رسالت را بازهم واروونه زیر باران خواهیم دید،کورلئونه بازهم می شود اولین گزینه برای اخر شب ها بعد از کار،هات چاکلت های موج منتظرن تا توی پاییز بخارشونو رقص کنان به ما نشون بدن،تاب سواریامونو بگو وقتی که پارک ها خالی از بچه ها شدن و دلشون گرفت....
و این روزها بی قرار ترین صبوری هستم که تا به کنون به خود دیده ام.

تنهاییاتفاق غمگین‌تریناخرشبصبرانتظار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید