کلید موفقیت یک سازمان، قرارگیری هر فرد در موقعیت صحیح است که بدون شناخت شخصیت افراد، نمیتوان به این موفقیت دست پیدا کرد. در این مطلب از مجلهی فوربس، به اهمیت استفاده از تست شخصیت شناسی MBTI برای موفقیت سازمان میپردازیم و مزایای آن را بیان میکنیم.
صاحبان کسبوکار میدانند اصلیترین هزینه و ارزشمندترین سرمایهی سازمانشان، چیزی نیست جز نیروی انسانی. حتی اگر پیشرفتهترین سیستم برای جذب و استخدام را در اختیار داشته باشید، اطمینان از اینکه تیمها بهخوبی هماهنگ شدهاند و هر فرد در موقعیت صحیحی قرار گرفته، برای رشد کسبوکار شما حیاتی است. در این موقعیت، تست MBTI کارایی خود را نشان میدهد.
تست MBTI ، آزمون شخصیتشناسی مایرز بریگز (Myers-Briggs)، پرکاربردترین تست شخصیتشناسی است که سالانه بیش از ۳.۵میلیون بار در سراسر دنیا انجام میشود. منظور از شخصیت در این تست، رفتار، صفات و ویژگیهای هر فرد بر پایهی نظریههای روانشناسی کارل یونگ (Carl Jung) است. یکی از اصول مدل یونگ، تیپهای روانشناختی (Psychological Types) نام دارد که طبق آن، هریک از ما میلی غریزی به رشد کردن داریم. بخشی از فرایند رشد ما از این موضوع نشئت میگیرد که درک کنیم بهعنوان یک فرد، چگونه در دنیا عمل میکنیم.
حدود ۸۰درصد از ۱۰۰ شرکت برتر فرچون (Fortune 100) برای ساختن تیمهایی قویتر و اثربخشتر، و همینطور سازمانی با محیط سالمتر، از تستهای MBTI بهره میگیرند.
اطلاعات بهدستآمده از تستهای شخصیتشناسی، به سازمانها کمک میکند نقاط ضعف و قوت کارکنان، و نحوهی دریافت و تحلیل اطلاعات در آنان را بهتر درک کنند. ۱۶ نوع تیپ شخصیتی در تست شخصی شناسی مایرز بریگز وجود دارد که اگر کارکنان بدانند کدام یک از تیپهای شخصیتی را دارند، بهطور معمول به درک بهتری از جنبههای مختلف خودشان دست پیدا میکنند؛ مانند بهترین رویکردشان در انجام کارها، نحوهی مدیریت زمان، چگونگی کنارآمدن با استرس، حل مسئله و تصمیمگیری.
در ادامه توضیح میدهیم اطلاعات بهدستآمده از تست MBTI چگونه به کسبوکارها کمک میکند تا به سازمانی قدرتمندتر و موفقتر تبدیل شوند.
نتایج MBTI به شما دربارهی اینکه هریک از افراد تیم علاقه دارد به چه شیوهای کار کند و با چه کسی اثربخشترین همکاری را خواهد داشت، اطلاعات زیادی میدهد. مدیرانی که مسئولیت ساختن تیمها را برعهده دارند، میتوانند از نتایج تست MBTI استفاده کنند تا اطمینان یابند تیپهای شخصیتی اعضای تیم با یکدیگر سازگار است و نقاط ضعف و قوت یکدیگر را پوشش میدهند.
هرکسی که تجربهی مدیریت پروژه را داشتهباشد، میداند که بزرگترین چالشها نه دلایل فنی دارد و نه به بودجه مربوط میشود، بلکه به دلیل شخصیت افراد اتفاق میافتد. اگر اعضای تیم تیپ شخصیتی خود و دیگر اعضا را بدانند، میفهمند چگونه به بهترین نحو با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. شما نیز بهعنوان یک مدیر، در تعامل با افراد تیم کمتر به مشکل خواهید خورد؛ زیرا میدانید هریک از اعضا چگونه بهترین عملکرد را دارد و برای اینکه کارش را بهخوبی انجام دهد، به چه چیزی نیاز خواهد داشت.
مدیران کارآزموده میدانند که نمیشود در همهی افراد با روشی یکسان انگیزه ایجاد کنند. رویکردی که در یک شخص ایجاد انگیزه میکند، ممکن است بر روی شخص دیگر تأثیر برعکس بگذارد. آگاهی از تیپ شخصیتی کارکنان به شما کمک میکند تا بدانید چگونه آنها را مدیریت کرده و در آنها انگیزه ایجاد کنید. برای مثال، ممکن است یکی از اعضای تیم برای کاری که از او انتظار دارید، به دلایل صریح و منطقی نیاز داشته باشد و بتواند بهتنهایی و بدون دریافت بازخورد، کار را به بهترین شیوه انجام دهد. همینطور ممکن است فردی با تیپ شخصیتی متفاوت، نیاز داشته باشد بهدفعات به او بازخورد مثبت دهید، از او قدردانی کنید، و از همکاری سایرین نیز بهره ببرد.
هریک از ما در نحوهی دریافت و تحلیل اطلاعات متفاوت عمل میکنیم و این تفاوتها، در عادات کاری ما پدیدار میشوند. بهعنوان صاحب کسبوکار یا رهبر، برای اینکه هریک از کارکنان را در نقش مناسب قرار دهید، باید این تفاوتها را درنظر بگیرید، از نقاط قوت آنها بهره ببرید و تأثیر نقاط ضعف آنان را تا جای ممکن کاهش دهید. درک بهتر از شخصیت کارکنان، به شما کمک میکند تا سریعتر افراد را به تیم اضافه کرده و آنها را برای برقراری ارتباطات قویتر و تعاملات بهتر با سایر اعضا توانمند کنید.
برای سازمانهایی که بهدنبال توسعهی رهبرانشان هستند، اطلاعات تست MBTI میتواند ابزار مهمی باشد. این تست میتواند رهبران را قادر سازد تا شناخت بهتری از خود پیدا کنند؛ مثلا روی چه مواردی تمرکز کرده و انرژی صرف میکنند، چگونه اطلاعات را تحلیل میکنند، چگونه تصمیم میگیرند و با استرس مقابله میکنند. برای مثال، ایرلاین جتبلو (JetBlue) ۱۰ سال پیش برای بخشی از برنامهی توسعهی رهبری خود از تست MBTI استفاده کرد. این کار رهبران کنونی و آینده را ملزم میکند تا خودنگری و خودشناسیشان را توسعه دهند، تفاوتهای دیگران را پیدا کرده و درک کنند، و سپس از مهارتهایشان برای اقدامات و تعاملات با افراد استفاده کنند.
قدرت بنیادین هر رهبر، خودآگاهی اوست. بنابراین درک اینکه سلیقه و اولویتهای شما بهعنوان یک فرد چگونه فرهنگ سازمان را تحت تأثیر قرار میدهد، کلیدی برای تبدیل شدن به رهبری بهتر است.
امیدواریم مطالعهی این مطلب برای شما مفید بوده باشد. نظرات خود را با ما بهاشتراک بگذارید.