می خواستم کتابی درباره انتخاب بنویسم. بعد از سالها خواندن و گشتن حول این واژه در دنیای سیاست چند سال پیش انگار تازه فهمیدم به عنوان یک انسان چطور می شود انتخاب را آورد و گذاشت وسط زندگی شخصی و روی همه چیز قمار کرد.
تا قبل از آن همیشه فکر می کردم انتخاب فقط مال سیاست و شغل و نهایت ازدواج است. یک چیز آنی که تمام می شود و می رود پی کارش اما وقتی تئوری انتخاب و اصل گرایی و چند تا کتاب دیگر را خواندم دیدم انگار این مساله ریشه دار تر از این حرف هاست. بعد یک جور خاصی شیفته اش شدم که می خواستم یک کتاب بنویسم در وصف انتخاب و عواقبش در زندگی .دقیق نمی دانم چه شد که ننوشتمش اما حالا که دوباره برگشتم و آن نوشته ها را می خوانم ذوق زدگی را از پس کشف این مفهوم درک می کنم.
هنوز هم گاهی یادم می رود که انتخاب ها چقدر می تواند مهم باشد. اما همیشه یک چیز را خوب یادم مانده انتخاب ها همیشه تاوان دارند فکر کنم این مهمترین درسی است که این روزها گرفته ام و امیدوارم این یکی را فراموش نکنم. تاوان انتخاب ها تا همیشه با ما خواهد ماند. اینکه چطور می شود موقع بله گفتن به چیزی به این عواقب فکر نمی کنتیم را نمی فهمم اما همین را می دانم که می شود یک انتخاب تا دم مرگ ساریمان بدهد و انتخابی دیگر تا همان وقت عذابی سخت باشد که گریبان گیرمان شود.
واژه انتخاب هنوز هم توی سرم می چرخد هر چند دیگر مثل قبل برایش ذوقی ندارم اما هنوز هم همانقدر به نظرم عجیب است و هنوز هم ناشناخته و چند بعدی شاسد واثعا باید درباره اش کتابی بنویسم درباره اینکه چطور با تاوان انتخاب هایمان زندگی کنیم فکر کنم پرفروش هم بشود.