مرضیه محب
مرضیه محب
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

چرا دوباره برگشتم

فکر نمی کردم روزی دوباره برگردم و در ویرگول بنویسم. چند روز پیش توی سرچ گوگل به مطلبی برخوردم و رسیدم به ویرگول دوست داشتنی و بعد به خود آمدم و دیدم یک ساعتی است که دارم اینجا می چرخم. یادم رفته بود که چقدر پر است از نوشته های جذاب، از کلمه های بدون ادا و اصول های تصویری و صدا و اطوارهای اینستا.

فردایش هم دوباره آمدم و فردا و حالا دلم می خواهد هر روز بیایم و اینجا بنویسم. شاید از روزهایی که دارد ملالش از خوشی هایش بالا می زند فاصله بگیرم. شاید دوباره کلمه ها با ذهنم آشتی کنند و از این قفل روزانه خارج شوم.

حس می کنم در یک بن بست گیر کرده ام درست شبیه گربه ای که با پای خودش می آید توی یک حیاط و دیگر راه چاره ای ندارد، به همه چیز چنگ می زنم اما نمی شود از این دیوارها بالا بیایم. نه کلمه ها یاری می کنند نه کتاب ها نه حتی پس اندازی که همه اش را خرج کردم بلکه کار تازه ام بگیرد و نشد و حالا هر روز صبح با یک خروار سرزنش از خواب بیدار می شوم که چرا در این وانفسای اقتصادی همان پسله ی اندک را هم به باد دادم.

می دانم کار اقتصادی ریسک دارد و همه نوع دلداری به خودم داده ام اما حداقل اینجا دوست دارم با خودم صادق باشم که باز هم صدایی توی ذهنم هست که هر روز صبح چماقش را بر می دارد و محکم می زند توی سرم که خاک عالم توی مخت که عقل نداری آن همه پول زبان بسته را دادی به آن زنک آخرش هم هیییچ

دست و دلم به کار نمی رود. نه که هیچ کاری نکنم اما از صبح چیزی توی گلویم بالا می آید و پایین نمی رود تا شب همین طور قلبم تاپ و توپ می کند و نمی دانم باید با این حال خراب چطور خانواده را ساپوت کنم. حال آدم که بد باشد همه چیز های اطرافش هم بد کار می کنند می دانم این خاصیت دنیاست.

تنها چیزی که به ذهنم رسیده است همین روزانه نویسی است. بیایم و اینجا از روزهای ملال بنویسم. اینکه باید چکار کنیم تا این رنج کمتر شود. چهل روز مانده تا این سال عجیب هم تمام شود نمی دانم می خواهم با این چهل روز چکار کنم شاید تنها ایده همین باشد که فقط تا آخرین روز این سال اینجا بنویسم یک چالش چهل روزه برای بهتر شدن حال خودم.

دوست داشتنیملالچالش
مرضیه محب رسول هستم دانش آموخته علوم سیاسی و روابط بین الملل علاقه مند به حوزه کتاب های اجتماعی تاریخی و رمان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید