اگر برگردم به گذشته،هیچ موقع علوم انسانی را انتخاب نمی کنم،دلایل متعددی دارد چه از لحاظ ساختار داخلی کشور،چه از لحاظ ماهیت علوم انسانی و مسائل اقتصادی-سیاسی .
در علوم پایه مثل فیزیک،شما آزمایشگاه کوچیک تری دارید و بر روی مولفه هایی کار می کنید که متغیر و محرک نیستند،شما صدهزار بار می توانید فرمول E=MC2 را پیدا کنید و همه چیز در آنجا ثابت است ولی در علوم انسانی چیزی به اسم مولفه های ثابت وجود ندارد(خییییلییییی کم هستند) و در واقع شما به عنوان یک انسان که هزاران خطاء شناختی و ... دارد قرار است بر روی یک حوزه و مسئله ای کار کنید و نظر و راه حل ارائه دهید که میلیارد ها مولفهء متغیر دارد .
جز حقوق و آموزش زبان،سایر رشته های علوم انسانی مثل جامعه شناسی و اقتصاد و ادبیات بازار کار درست سرمونی ندارند و نهایت معلم یا کارمند بشین .
آموزش زبان هم الان به شدت رقابت تنگاتنگ شده و حقوق هم به تعداد سوپرمارکت وکیل داریم، علوم انسانی در ایران داره به اوج بدبختی و رزلی میرسه،و علوم انسانی در حوزه کنکور هم به صورت خودآموز هست و درسی مثل تاریخ تکنیک تست زنی نداره و صرفا دانش دانش آموز مورد نیازه نه چیز دیگه .
شما در حوزه علوم انسانی در ایران به عنوان یک کارشناس و یا محقق هیچ گونه استقلال بیانی ندارید،یعنی شما اگر وکیل هستی،جامعه شناسی،اقتصاددانی،به طور عملی هیچ گونه استقلال رسانه ای و ... ندارید چون ناخواسته با رده بالاهای سیاسی در تماس و تضاد هستید .
بیشعور ترین استادان در علوم انسانی هستند(استثنا) شما در دانشکده علوم انسانی و سیاسی،ناخواسته بحث به مارکسیسم،سوسیالیسم،کپیتالیسم و... میکشد و ایران هم در این حوزه ها تاریخ سیاهی دارد و اگر شما انتقادی کنید و یا حتی تاریخ را بازگو کنید،اکثر استادان بخاطر دستمزد کم و یا ترفیع درجه،شاگردان را لو می دهند و یا خود شاگردان خود را لو می دهند و شما مجبورین در این کلاس ها سکوت اختیار کنید .
پیشنهادم این است حتی شده یک آمپول زن ساده شوید ولی یک وکیل کارکشته نشوید،نه آرامش داری نه استقلال .
با آرزوی موفقیت