سلام
زززییییننننگگگ
از خواب بیدار شدم الارم گوشیمو قطع کردم
از اتاق رفتم بیرون توکویامی دیدم ( من و تیم A توی یک خونه زندگی میکنیم )
من ( سلام صبح بخیر )
توکویامی ( صبح چی ؟ سلام چی؟سریع باش بریم مدرسه)
من ( مگه تو ی جنگ نبودیم ؟)
کاتاشی از پشت سرم اومد و گفت ( الانم هست ! و منظورش از مدرسه UA هست .)
کاتاشی ادامه داد ( چون نمیشه اینجا درس خوند و ما امید واریم جنگ زودتر تموم بشه , ولی باید مواظب تحصیل اونها هم باشیم . بخاطر همین دو تا عضو جدید داریم که مارو میبره اونجا )
بعدبه در نگاه کرد و گفت بیا تو و ادامه داد ( این شین داداش دوقلو جین )
جین ( سلام من جین فوجیوارا )
کاتاشی ( و برادر کوچک تر, اوشو فوجیوارا )
اوشو ( سلام من اوشو فوجیوارا هستم )
من ( سلام من تائاکو اشیکاگا هستم)
بعد با بقیه سلام کرد
کمی بعد من و توکویامی و شین و جین هیتوشی و اوشو و تئو به UA رفتیم .
همان روز در UA
من به یکی خوردم
میدوریا ( اه ببخشید !)
من ( اه اشکلالی نداره ) و دستشو گرفتم .
میدوریا ( وای ببخشید من دانش اموز کلاس ای 1 میدوریا ایزوکو هستم شماها باید دانش اموزای دنیای دیگه باشید ؟)
من ( بله درسته )
وارد مدرسه شدیم
مدرسه تموم شد
درحال برگشت به خونه بودیم که یک دفه ایزاوا سنسی
ایزاوا سنسی چند تا ازمون از ماها گرفت و بالاخره رسیدیم خونه
خداحافظ اگر خوشتون اومد مثل دفعه های قبل با لایک و فالو بهم انرژی بدین