ویرگول
ورودثبت نام
arezo
arezoزردِ سرخِ غمگین.
arezo
arezo
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

خاک بریز

نمیدونم این چجور مصیبتیه که هر بار قدم به داخل اتاق میزارم،فقط تو فاصله در اتاق تا رسیدن به تخت سر باز میکنه،قیافه ام رو مچاله میکنه و منو وادار به گریه.

رفته بودم آشپزخونه آب بخورم تا شیرینی خرمای گیر کرده تو دندونم بره پایین و یه دستمال پیدا کنم اشکامو پاک کنه بیخیال اهدافم شدم و تو تاریکی نشستم تو پذیرایی، همون جایی که ۶ ماه پیش به پشتیش تکیه دادم و واسه همچین روزی عزا گرفتم.

مدتی بود خوشحال بودم،شاکر بودم .

حرف های قلمبه سلمبه قدیمیم هم یادم رفته بود،زندگی سختی هاشو داشت،ولی مسئولش من نبودم،واسم ساده تر شده بود.

ولی امشب از گذشته بهم زنگ زدند،گفتند چهلمه ،باید کمی شیون کنی،خاک به سرت بریزی،گریه کنی،بنویسی.

دارم مینویسم ولی نمیدونم چی.

امشب وقتی مسخ شده به دیوار روبه روم زل زده بودم به این فکر کردم که بله،درست بود. هر کسی با اومدن به قلبمون یه تیکه اش رو اهلی خودش میکنه و وقتی میره تنها صاحب اون قسمت خودشه.

امشب در ادامه افکارم وقتی به ماهیت قلبم فکر میکردم فهمیدم قلبی که ازش حرف میزنم نه تو سینمه،نه ربطی به احساسم داره. اون قلب انگار همون روحمه . روحی که یه کنجی ازش دارن بیل میزنن تا گل بکارن یه گوشه دیگه اش خاک میریزن تا گل بمیره.

چه فرقی میکنه،من که خوابم میاد .


خاکگل
۱۲
۴
arezo
arezo
زردِ سرخِ غمگین.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید