یکی بود دو تا نبود ....
منظورم از یکی بود یک دوچرخه ای بود که مثل ماشین که دو برابر اون یعنی چهار تا چرخ داشت نبود
دوچرخه بیچاره همش گریه می کرد که چرا واسه این ماشین هایی که همگانی شدن مثل اتوبوس و تاکسی این همنه جایگاه و تابلو و دکه و بلیط و .... هست .
اون وقت واسه من که دو تا چرخ دارم هیچی نیست . آخه اینم شد عدالت ....
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
تا همین جای داستان داشته باشید تا مطلبی رو بگم : ( هر چند می دونم این مطلب کمی تخیلی بنظر میاد و چندان هم امکانش نیست )
اما چقدر خوب می شد تا برای دوچرخه سوار ها هم ایستگاه هایی و دکه هایی می زدن تا دوچرخه سوار ها در حین مسافرت در شهر بتونن از اون امکانات آموزشی و بروشور ها و نقشه های دوچرخه گردی در شهر استفاده کنن .
بالاخره دوچرخه سواری نیازمند فرهنگ سازی هست که می تونه شامل موارد آموزشی امنیت دوچرخه سوار و هدایت دوچرخه سوار برای مسیر یابی آفلاین برای گردشگری در شهر و .... باشه .
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
و ادامه داستان اینطوری شد که :
یک "یک چرخ " قدیمی به سراغش اومد و گفت : خانوم سبزی داری واسه غیبت خیلی حال می ده . و دوچرخه یهو گفت : تو دیگه چی هستی و از کجا اومدی .
گفت من هم زمانی تو بین آدما جایگاهی داشتم و البته هنوز هم دارم منتها جام تو سیرکه نه تو شهر .
با من بیشتر رو طناب حرکت می کنن و نه تو خیابون .
پس تو هم زیاد ناراحت نباش چون تو از من خیلی بهتری و به دیگری هم حسودی نکن چون اصلا کار خوبی نیست .
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خواننده محترم :
با این که داستان کمی کودکانه بود و هدف مثبتی نداشت از شما تقاضا می شود همین الان برید و یک دوچرخه پیدا نموده و در خیابان دوچرخه سواری نمایید .
و فردا مطلب خود را در همینجا ثبت کنید.