اومدم بنویسم اما نمیدونم چی بنویسم. اصلا حال و روز فکری خوبی ندارم. قلمم درد میکنه. خخخخ...
هر چی میگم قلم جان بنویس دیگه فحش های خاک بر سری بهم میده.
نوشتن هم حوصله میخواد . نمیشه که کاغذ رو سیاه کنی و هی پاره کنی و پاره کنی . همونطور که کاغذ دوست نداره هی سیاهش کنن و پارش کنن من هم چنین رفتاری رو دوست ندارم. پس این کار رو نمیکنم.
به جاش توی ذهنم مینویسم تا برگ های ذهنم سیاه سیاه بشه . مثل شب . فرق شب اینه که سیاهه و سفیدی هاش آدم رو جلب میکنه اما کاغذ سفیده و سیاهی هاش آدم رو جلب میکنه. یعنی کلمه ها هم یه جورایی مثل ستاره ها هستن.
میگن سخنور خوب کسیه که خوب گوش بده یا خوب گوش کنه ، البته دادن و کردنش زیاد مهم نیست هر دو فعل هم یک معنی رو میدن . حالا نویسنده خوب باید چیکار کنه . فکر کنم باید خوب مطالعه کنه . اما حس مطالعه هم نیست. گاهی اوقات کتاب که میبینم دیگه حالم به هم میخوره. کتاب هم حوصله میخواد و وقت زیاد. خیالت هم باید راحت باشه . از نظر مالی هم باید تامین تامین باشی تا حس کتاب خوندن بیاد .
حالا شما بگید من افسرده شدم؟ یا چی ؟
اگر جوابتون یا چیه ، خیلی ممنونم که کمکم میکنید تا توی حالت استند بای خودم بمونم.
دیگه به یک جایی رسیدم که همه چیز برام بی رنگ شده . دیگه فیلم احساسی هن نگاه میکنم گریه ام نمیاد. البته با پیاز میشه ها اما مصنوعی دیگه. گریه باید از ته دل باشه .
خنده ام هم نمیاد. دیگه جوون هم نیستم که درز دیوار واسم خنده دار باشه. نمی دونم این ضرب المثل درز دیوار چیه که باید بهش بخندی .
درز دیوار من رو یاد درز شلوار میاندازه. میگن شلوارش به ارز پاره شده نه به درز.
یک بار شلوار لیم به ارز پاره شد . حیف که قدیم بود و انداختمش دور اگه آلام میبود با افتخار میپوشیدم چون مد بود. خوبیه این مد های پاره پاره اینه که دیگه اونی که نداره هم از پوشیدن شلوار پاره اش احساس خجالت نمیکنه. در حقیقت پاره پاره مد نیازمندای سابقه. 🤣
خوبیش تا الان اینه که فقط روی پا پاره است و جاهای خاص رو دیگه پاره نمیکنن.🤣
با این که حوصله نداشتم اما خوب نوشتما. فعلا خداحافظ تا پست بعدی .