گاهی اوقات وقتی کلمه ها رو جدا جدا معنی می کنم ، هیچی ازشون نمیفهمم و یا شایدم من دارم اشتباه معنی می کنم اما به هر حال جدا جدا نمیشه .
چرا انقدر زبان ها پیچیدگی داره ، مثلا خیلی از زبان ها از منفی کردن استفاده می کنن مثل بجنوردی های خودمون که وقتی می خوان بگن انقدر که خندیدیم از خنده روده بر شدیم
می گن : " انقدر که نخندیدیم ...."
و حتی دوستی داشتم که دانمارکی تدریس می کرد و می گفت اونا هم از افعال منفی اما مثبت استفاده می کنن.
یا مثلا " خودکار" که از خود بعلاوه کار تشکیل شده .
یا مثلا " پر رو " که از پر و رو تشکیل شده .
یا " شنبلیله " که از " شن" و " بلی " و " له " تشکیل شده یعنی شنی که با بله گفتن له شد.
نمی دونم پاک تو زمین گیر افتادم و با مفاهیم و کلمه ها نا آشنام کسی هست کمکم کنه ؟؟؟؟؟