ویرگول
ورودثبت نام
زهره
زهره
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

بامداد خمار عاشقانه اي پر از اشك و آه

اگه دنبال يه رمان عاشقانه ى جذاب با كلي توصيف جذابتر هستين اين كتابو از دست ندين

كتاب از اونجايي شروع ميشه كه سودابه دختر يه خانواده ى مرفه و تحصيلكرده عاشق همكلاسي دانشگاهيش شده كه البته از نظر پدرو مادر سودابه اين پسر اصلا درشان خانواده ي فرهيخته ى سودابه نيست

تو همون صفحات اول مادرسودابه بهش ميگه كه اين خانواده رگ و ريشه ندارن و سودابه در جوابش ميگه چرا فكر ميكنين ازدواج با ادمهاي كج و كوله استخوان دار يا اينكه دختر ترشيده فلان دوله كار درستيه و مگه زمان عهد شاه وزوكه و همين حرف باعث ميشه ياد عمه جانش كه تو خونه ى اونا زندگي ميكنه بيفته و همين باعث ميشه تو ذهنش يه جرقه بخوره كه عمه جان رو واسطه قرار بده

و اينچنين داستان عمه جان كه اسمش محبوبه اس و از يه خانواده ى اشرافي با كلي خدم و حشم بوده شروع ميشه

محبوبه دختر وسطي بصيرالملك مرد روشنفكري كه تو روسيه درس خونده بوده و به اقتضاي اون زمان مرد روشنفكرى بوده

بصيرالملك سه تا دختر داشته و آرزو داشته خدا بهش يه پسر هم عطا كنه كه البته عطا ميكنه كه همين پدر سودابه س

اين داستان برميگرده به دوران حكومت رضاشاه

از همون اول داستان شما با توصيفات عالي و بينظير مواجه ميشين كه از خوندنش واقعا ادم لذت ميبره

محبوبه كه دختري نازپرورده بوده و فكر ميكنم سنش حدود ١٥-١٦ ساله هست و بنا به رسم اون زمان دختر دم بختي محسوب ميشه خواستگارهاي خيلي خوبه داشته كه تو يكي از همين مراسماي خواستگاري كه براي خريد پارچه و نوار با دده خانم دايه ش بيرون ميره عاشق پسر نجاري به اسم رحيم ميشه

عاشق رحيم شدن همانا و مخالفت خانواده همانا

ولي بالاخره با اصرار و پافشارى محبوبه اين وصلت سر ميگيره كه پدر محبوبه بهش ميگه تا زماني كه زن رحيم هستي حق نداري پاتو تو خونه ي من بزاري و اسمى از من ببرى

و دوتا دعا در حق محبوبه ميكنه يكي خيرو يكي شر

دعاي خير اينكه اسير و گرفتار اين مرد نموني

و دعاي شر اينكه صدسال عمر كني و تا اخر عمر هرروز بگي عجب غلطي كردم و عبرت بقيه بشي?

و در ادامه داستان ميخونيم از زندگي محبوبه و رحيم كه كم كم رحيم چهره واقعى و ذات كثيف خودشو نشون ميده و چه خيانتهايي كه در حق محبوبه انجام ميده

و محبوبه دختر نازپرورده ي بصيرالملك به چنان خاري و خفتي ميفته كه نه هرروز بلكه هر لحظه ميگه عجب غلطي كردم

اين رمان واقعا بينظيره تو كتابهاي عاشقانه كه يه سرياش واقعا ابدوغ خياريه و حتي به يه دور روخوني هم نميارزه حتما بايد بامداد خمار رو خوند و از خوندنش لذت برد

هرچند كه من از خوندنش هربار غصه م گرفت و تا مدتها ذهنم درگير محبوبه و كارهايي كه رحيم كرد بود

و واقعا اينجاست كه ادم به معني اين شعر پي ميبره كه اصل بد نيكو نگردد چونكه بنيادش بد است

و من با هربار خوندن بامداد خمار به اين فكر ميكنم كه چرا دخترى مثل محبوبه با اون خانواده ي اصيل و محجوب عاشق پسري مثل رحيم ميشه كه نه بويي از اصالت برده و نه ادم درستيه

و بعدتر به اين فكر ميكنم كه اگر پدر محبوبه نميزاشت اين وصلت جور بشه و به هرطريقي اجازه ي اينكارو نميداد محبوبه تا اخر عمرش عاشق رحيم ميموند و از رحيم يه بت تو ذهنش درست ميكرد

پس واقعا چه بايد كرد؟!

#توهم_بخوان
#توهم_بخوان



#توهم_بخوان #فتانه_سيدجوادى #بامدادخمار # محبوبه #رحيم
#توهم_بخوان #فتانه_سيدجوادى #بامدادخمار # محبوبه #رحيم


https://virgool.io/p/ea3sx3lxtpdv/%C2%AB%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D8%AE%D9%85%D8%A7%D8%B1%C2%BB%D8%B1%D8%A7%D8%A7%D8%B2%D8%B7%D8%A7%D9%82%DA%86%D9%87%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%81%D8%AA%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AF
https://taaghche.com/book/69675
توهم بخوانبامدادخمارفتانه سيدجواديمحبوبهرحيم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید