آدمایی که میگن نه امسال آخر قرن نیست
اینا همون آدمایی هستن که میگن همیشه فرصت هست
وقتی مادر شهناز خانم خاله ی مادر خانمم فوت کرد میگفت مرحوم رو بردن سردخونه و یک روز منتظر شدن دخترش از شمال برگرده،جالب اینجاست موقع خاکسپاری مداح میپرسه مرخوم پسر داره؟گفتن بله،پرسید خب کجاست؟گفتن خارجه!چند سال بود قرار بود بیاد دیدن مادرش.
ماها فکر میکنیم فرصت هست و همه چیز حتی پایان قرن رو هم به تعویق می اندازیم!ولو یک سال(توی این یکسالم نمیدونم قراره به چه چیز خاصی برسیم،اما این رو هم باید نوعی ترس از آینده نامگذاری کرد.
دست دست کردن اسمش رو میذاری یا فرصت سوزی یا بیرون نیومدن از محیط امن،سرت رو تو برف کردن یا خودت رو به کوچه علی چپ زدن یا از همه مهمتر ترس از مواجهه با واقعیت بهترین نامی است که باید برای این مدل تفکرمون بذاریم.
قرن تموم شد چه بخوای چه نخوای!
توی این قرن چه کار کردیم و چه رخ داد؟
فرصتمون کوتاه و عمرمون به اندازه ی گل.
پا گیر فردا نشیم و امروز حالش رو ببریم،حتی امروز با سختی مواجه بشیم.
مدیر عامل یک شرکت بزرگ طرحی رو بهم ۲۷ اسفند داد و گفت لطفا توی عید بخون و بهم گزارش بده،همون شب تمومش کردم!گفتم اسکلم مگه ۱۴ روز این رو با خودم بکشم این طرف و اون طرف!همین الان جوابش رو میدم و کاراش رو تموم میکنم!
چرا باید بگم حالا وقت هست!
وقت برای خوشی هست نه برای کار!
ازت خواهش میکنم لیست سخت کارهای نا تمامت رو بذار جلوت و اونایی که خدایی براش دیگه وقت و انگیزه نداری رو خط بزن و اونایی که در راستای هدفت هست رو از همین الان شروع کن.
دمت گرم