ویرگول
ورودثبت نام
Rasta
Rasta
خواندن ۲ دقیقه·۱ ماه پیش

سردرد

۱۳شهریور و من چه سردردی دارم حس میکنم سرم داره منفجر میشه بااینکه مهمونی ام اما انقَدَر دردِش زیاد اومدم تنهایی اتاق سرمو گذاشتم رو بالش یکمی چشام و ببندم تا خوب شه... اما حتی چنین سردردی مانع از نوشته های من نمیشه...قرار بود از امروز کار ناتموم ام رو پر قدرت شروع کنم اما نشد زدن برنامه هامو خراب کردن نمیخواستم برم مهمونی اونم از صبح تا...اما مجبورم کردن بابام دلم میخاد گریه کنم...نمیخاستم بیام آخه نزدیک دو ماهه من قراره کارم رو حرفه ای شروع کنم و خب راستش نشد اهمال کاری و تنبل بازیام..کمال گرایی که آخرش ام باعث شد کار زیادی نتونم انجام بدم اینجا جایی که میتونم بدون هیچ باگی حرف بزنم اینجا عالیه با اینکه فقط یکی دوهفته است با ویرگول آشنا شدم قبلش اصلن اهل نوشتن نبودم حتی انشا مدرسم رو هم خودم نمینوشتم همش گوگل...ولی الان میتونم بنویسم و نوشتن ام رو قصد دارم بهتر کنم...میخام تمام اتفاقای خوب و بد رو ثبت کنم تموم تصمیماتی که طی سالها قصد در عملی کردن آنرا دارم اعم از برنامه ریزی... دلم گرفته من دلم گرفته و بازم میگم ناراحت ام که یک روز دیگه هم از دست دادم شده شاید نزدیک ۶۰و خورده اس روز وای که سرم داره منفجر میشه خسته ام بااینکه کاری نکردم خسته امم هم روحی و هم جسمی اما اشکالی نداره میخابم و از شب شروع میکنم...و فردا گزارشکارم رو صدای افراد واقعن داره اذیتم میکنه وقتی من دغدغه های بزرگ تری دارم دارم روی پول درآوردن و خیلی چیزا دیگه کار میکنم اما اینااا دغدغه شون ست کردن لباسشون باکیفشون قاب گوشی و...هزتر هزار داستان دیگه ست و منی که درکنار این افراد دارم اذیت میشم پس میخابم تا صداشون رو نشنوم و شب هم حتمن مقداری از کارم رو شروع میکنم به امید بهتر شدن ...

سرگرم خودت،عاشق احوال خودت باش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید