و کسی درون مرا ندید
در من خلیج فارس به خون نشسته
نی انبانم برای شروه می نوازد
بندری سوخته در من آوار است
دلم هم حالِ ماهی کوچکی شد
که از وسعت دریا به تنگی حوض کوچکی مبحوس است
کاش میشد دستی از آسمانت میرسید و مرهمم میشد
دریا پر از لاله های واژگون شده
تمام کُنار هایت شکسته اند
بندر به خون نشسته
صدای ناله می آید
بندر به خون نشسته
صدای ناله می آید...

.