من تقریبا همه جای ایرانو دیدم؛
دشتهای سرسبز و مخملی شمال، دریای آرام و زلال جنوب، تپه ماهورهای شرق و کوههای سربهفلککشیده غرب؛ اما اگه تا همین چندروز پیش از من میپرسیدن که بین همه این مکانها کجاها رو بیشتر از همه دوست داشتم یا از دیدن کدوم منظرهها به وجد اومدم، فقط میتونستم از سه مکان اسم ببرم.
اولی سد کارون ۳ خوزستانه، مکانی که با دیدنش پرت شدم توی نقاشیهای دوران بچگیم، وقتی که تنها تصورم از یک مکان زیبا جایی بود که رودخونهای عبورمیکرد، کنارش قایقی به گل نشسته بود و پرندهها هم شکل عدد ۷ فارسی توی آسمان دیده میشدن...
سد رجایی ساری دومین مکان دوستداشتنی منه. هیچ وقت فروردین سال ۱۴۰۱، وقتی پیچ جاده پریم تموم شد و منظرهای درست شبیه به تصوراتم از بهشت، پیش چشمام ظاهر شد رو فراموش نمیکنم. اون مه غلیظی که تا پایین کوه اومده بود، گلهای زرد خودرو کنار جاده و دریاچه زیبایی که برای باور اینکه رویا نیست، باید چندبار چشاتو میبستی و بازمیکردی...
سومین منظره حیرتانگیز زندگیمو تو راه برگشت از همون سفر شمال دیدم؛ اونجایی که مجبورشدیم از جاده قدیم بدرانلو بیاییم. هوا ابری بود و برف پاککن با سرعتهای متفاوت، ابراز وجود میکرد. من خودمو به شیشه ماشین چسبونده بودم و تلاش میکردم با همه توانم، چشمهامو باز نگه دارم تا مبادا بخشی از زیباییهای جاده رو از دست بدهم!
درست لحظهای که داشتم با گوشیم برای ثبت منظرهها کلنجار میرفتم، ماشین توی سراشیبی افتاد و ناگهان رنگینکمونی که انگار دوطرف جاده رو به هم میرسوند و دالانی برای ورود به بهشت ساخته بود، ظاهر شد! عکسهای زیادی از اون لحظه گرفتم اما حیف که گاهی حتی بهترین دوربینها هم از ثبت درست و دقیق لحظههای حیرتانگیز، عاجزمیمونن.
پیش از سفر به اورامانات، فکرمیکردم میدونم که قراره با چه منظرهای روبهرو شم؛ خونههای سنگی که نحوه ساخت و قرارگرفتنشون کنار هم ماسوله رو تداعی میکنه؛ همین! اما این همه چیز درباره اورامانات نبود. برای رسیدن به اون منطقه باید ساعتها توی یه جاده پر پیچ و خم رانندگی میکردیم. اورامانات انگار که دستمونو خونده باشه و بخواد مزد رانندگی توی این جاده خطرناکو بده، سر هر پیچ با کوههای سرسبز و گلهای رنگارنگش غافلگیرمون میکرد!
۱۸۰۰ کیلومتر رانندگی کرده بودیم تا زیباترین منطقه کردستانو ببینیم و حالا خونههای سنگی اورامانات و رودخانه زیبای سیروان پیش چشممنون بود. حسی که داشتم؟! قابل وصف نیست!
حالا یه اسم جدید به لیست محدود مکانهای دوستداشتنی زندگیم اضافه شده، مکانی که شبیه به رویا بود و با دیدن عکسها و مرور خاطرات سفر، فکر میکنم چقدر خوشبختم که اون همه زیبایی رو از نزدیک دیدم. اورامانات جایی بود که قدمزدن توی روستاها، تماشای منظرهها و کمپزدن کنار رودخانهاش، جزو عمرم حساب نمیشه!
? مکانهای رویایی شما کدومه؟ شما هم از دیدن مکان یا منظرهای به وجد اومدین؟ تابهحال قلبتون از تماشای زیبایی بی حد و اندازه منطقهای تندتر تپیده؟! برام بنویسین!