✐✎✐ Rose black ✐✎✐
✐✎✐ Rose black ✐✎✐
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

آینه های شيشه ای


خوبی؟ دلم گرفته! چرا ساکتی عزیز؟
دلبستگیِ پنجره‌ها را به هم بریز

با حرف‌هات زلزله باش و عذاب کن
دیوارِ استخوانی من را خراب کن

زل می‌زنم به سقف که زل می‌زند به من
بغضیم هر دو، منتظر منفجر شدن

در پشت در مواظب راه فرارهام
مثل طناب بسته به دار و ندارهام

از ترسِ شب به پنجره ناخن کشیدنم
سرمای مرگ تیر کشیده ست در تنم

سیگار می‌کشم که فراموش باشم و
مثل چراغ خواب تو خاموش باشم و

چیزی بگو! چه ساکتی از ابتدای حرف
اما خطوط رابطه وصلند زیر برف

کوچه روانی است به بن‌بست می‌خورد
خسته ست از ادامه‌ی این راه می‌بُرد

با تیرهای برق در افکار خودکشی ست
دنبال یک جواب که راه فرار چیست؟

دنیای مستطیل به اضلاع قبرها
یک‌عمر انتخاب شدن بین جبرها

در پشت در که منتظری وا شود به چی؟
دست کمک‌رسان کسی لای ابرها!!
.
باران گرفته تا که بشوید خیال را
این فعلِ دوست‌داشتنیِ محال را

دستی گره زده ست طناب مرا به دار
دستی که از کبوتر من چیده بال را

دلداری‌ام بده همه‌ی خواب‌ها بد است
خورشید هم برای طلوعش مردد است

هااااا کن مرا که آب شود برف‌هایمان
گل کرده است در سر ما حرف‌هایمان

تا لنگ ظهر خوابم و از عصر خسته‌ام
با دست و پای خود به تنِ تخت بسته‌ام

تا ترک اعتیاد به این زندگی کنم
باقیِ عمر توی زمین زندگی کنم

بی صبر مثل زلزله‌ای قبل آمدن
فکرِ خرابیِ همه چی! خانه یا بدن!

شهرِ خراب قصه‌ای از شهرزاد بود
در گوش‌های پنجره هوهوی باد بود

آزادی گره زده در دست‌بندها
سنگی که خُرد شد ته دل، اعتماد بود

زنجیرهای قفل به‌هم باز و کم شدند
در جاده‌های گیج، مسافر زیاد بود

من از هزار و یک کلمه می‌نوشتمت
قرمز شده ست صفحه که خون در مداد بود

چیزی بگو چه ساکتی از ابتدای چت!
تصویر مات پنجره، روشن، بدون خط

دنیای بی‌تفاوتِ آن‌سوی سیم‌ها
برگشتنم به خاطره‌ای از قدیم‌ها

گریه، سکوت، خوردنِ بغض و نفس... نفس
پیغام‌هام که نرسیده به هیچ کس!

زل زده بهم ، میدونه حالم از طرزِ نگاه کردنش بهم میخوره ولی باز زل میزنه ، میگم نگاه نکن عصبیم میکنی ، عصبی‌ترم میکنی ، باز نگاه میکنه زل میزنه ، میخواد عصبی‌ترم کنه! میخواد بره رو مخم ، میخواد عصبی‌تر شم دست بندازم گلوشو بگیرم فشار بدم ، اونقدری فشار بدم تا خفه شه ، دیگه نفسش درنیاد ، بمیره!
دست انداختم گلوشو بگیرم دستم خونی شد ، کاش آینه‌ها از شیشه ساخته نمیشدن که هربار این دستِ لعنتی جِر نمیخورد!

شیرجه میزد در عفونت زخم های ناشی از عقاید پوچ حرف دل تیام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید