اگر قبول کنیم که ما به عنوان مشاهده گر و ناظر بر جریان زندگی قادر خواهیم بود تا بر رفتار ذرات و رخداد اتفاقات تاثیرگذار باشیم، آنگاه این سوال پیش میآید که چگونه نوع نگاهمان میتواند ما را به آنچه از زندگی انتظار داریم، برساند. به عبارت دیگر اگر نتایج امروزمان در زندگی مطلوب نیست و قبول داریم که نوع نگاهمان به زندگی نتایج امروزمان را رقم زده، چگونه باید نوع نگاهمان را برای رسیدن به نتایج مطلوب تغییر دهیم؟
دو مبحث بسیار مهم، مطرح شده در مکتب فلسفی اگزیستانسیالیسم، زندگی بر اساس ارزشها و معنا و قبول مسئولیت انتخابها در زندگی است. مفهوم نخست به ما کمک میکند تا دریابیم دوست داریم زاویه دیدمان در زندگی چه باشد و مفهوم دوم بر قبول کردن پیامدهای ناشی از نوع نگاهمان و انتخاب هایی که به این واسطه میکنیم، تأکید دارد.
برای مثال اگر من در مواجهه با فرزند خود، توجه لازم را در زمان لازم به وی ندارم، باید مسئولیت پیامد این بی توجهی را که میتواند طیف وسیعی از رفتارهای فرزندم را شامل شود هم بپذیرم و یا اگر تصمیم میگیرم در راستای اهمیت دادن به خود، ورزش روزانه را از سر بگیرم، باید دردهای عضلانی بعد از ورزش را هم به جان بخرم.
بیایید صحبت درباره مبحث مسئولیت پذیری در زندگی را به مجالی دیگر بسپاریم و اینجا بر چگونگی تغییر نوع نگاهمان بر زندگی تمرکز کنیم.
بدون شک نخستین قدم برای تغییر، شناخت آن چیزی است که وجود دارد. به بیانی ساده تر اگر میخواهیم نگاهمان را تغییر دهیم، ابتدا باید زاویه دید موجود را شناسایی کنیم و این امر امکان پذیر نیست مگر با خودآگاهی.
خودآگاهی به ما کمک میکند تا دریابیم در مواجهه با رخدادهای مختلف زندگی، تفاسیر ما کدامند؟ از دیدگاه ما، هر موقعیت چه برداشتی را در ذهنمان متبادر میکند؟
بحث مشاهده گر و ناظر بر رفتار ذرات در فیزیک کوانتوم را به خاطر بیاورید تا بتوانید این مثال را بهتر دریابید.
تصور کنید به مهمانی دوستانهای دعوت شدهاید. پارتنر یکی از دوستانتان در میان جمع میگوید که دوستتان در هر جمعی که قرار میگیرد، به زیبایی الماس میدرخشد. واکنشتان چیست؟ درباره جمله او چه فکری میکنید؟ به نظرتان واکنش سایرین به این جمله چیست؟ مطمئن باشید به تعداد تمام مهمانان آن مهمانی، فکر و برداشت مختلف وجود دارد و هر مشاهدهگر، از منظر نگاه خود برداشت و تفسیر مجزایی دارد.
یعنی اینکه از یک واقعه واحد، به تعداد ناظران آن ماجرا، برداشت وجود دارد.
بنابر آنچه گفته شد، افکار، برداشتهای ذهنی و احساساتی که در مواجهه با هر واقعه تجربه میکنیم، آن چیزی است که در وهله نخست باید مورد کنکاش و شناسایی قرار گیرد. نتیجه این کنکاش، شناخت الگوهای رفتاری و تکرار شونده ماست که سبب شده نتایج امروزمان رقم بخورد.
ادامه دارد...