ویرگول
ورودثبت نام
Gloamy
Gloamy
خواندن ۲ دقیقه·۱ ماه پیش

از این نوشته های اخر شبی

سلام!فکر کنم بعد از ۵،۶ ماهه که میام اینجا بنویسم..و خب در حالی اینو مینویسم که باید بخوابم تا برای امتحان دینی فردا مدرسه برم.

قبل از اینکه اینو بنویسم داشتم به یه موضوعی فکر میکردم و یه سوالی واسم ایجاد شد.این بود که:حالا که امسال تموم شد و از این نظر یه سال بزگرتر شدی،واقعا به اون ادمی که میخواستی بشی رسیدی؟چیزی شدی که میخواستی؟

و در جواب هزاران ساعت فکر کردن دربارش باید بگم "نه".برای منی که همیشه تلاشم این بوده که کاری رو بکنم که دوست دارم،باید بگم نه.یه نه بزرگ فکر نکنم بتونم تا مدت ها از بین ببرمش.و می دونین منظورم چیه؟ منظورم اینه که من بار ها و بار ها تلاش میکنم،بار ها و بار ها از اول شروع میکنم و هیچوقت هم از شروع دوباره نا امید نمیشم،ولی با خودم که میبینم چه دلیلی داره که اونی که باید باشم نیستم؟نمیخوام حرف خیلی از هم سن و سالام رو بزنم که میگن من کافی نیستم و باید قید خودم رو بزنم،ولی خب منم اتفاقا کافی نیستم.و خوشحالم که این نظر رو درباره ی خودم دارم،ولی چیزی که هست اینه که این کافی بودنه باید برای من باشه نه برای کس دیگه ای.یعنی لازم نیست من برای کس دیگه ای کافی باشم،همینکه برای خودم باشم بسه‌.حالا چطور باید برای خودم کافی باشم؟چیزی که میخوام بگم همینه.تو زندگی بار ها و بار ها خراب میکنیم و درستشون میکنیم،اشتباهات دیگران رو میبینم،ولی خودمون تکرارش میکنیم،کارای ضد و نقیضِ هم انجام میدیم ولی همچنان انتظار داریم چیزی که میخوایم بشیم.شاید یه مشکل بزرگ اینه که ما انتظارمون از خودمون یه خورده زیاده،فکر میکنیم از الان باید آدم کاملی باشیم و یه شبه به اونی برسیم که میخوایم.ولی به نظرم همه ی این پروسه می تونه تو یه کلمه خلاصه بشه،امیدوار بودن.چرا میگم امیدوار بودن،چون برای منی که میخوام به چیزی که تو فکرمه تبدیل بشم،زمین خوردنای زیادی وجود داره،خراب کردنای زیادی وجود داره،پشیمونی های زیادی وجود داره،گریه های زیاد،فکر کردنای زیاد،و بریدنای زیاد.ولی مهم اینه اگه من واقعا چیزی رو که میخوام بخوام،میتونم بهش برسم.قرار نیست یه شبه باشه،بلکه باید اروم اروم پیش بره.و همین امیدوار بودنه باعث میشه با وجود این که یه وقتا واقعا دیگه دلم نمیخواد ادامه بدم،یه چیزی بهم‌میگه دوباره امتحانش کن، دوباره ازش درس بگیر و از یه راه دیگه برو.

و حالا که دوباره با سوالم نگاه میکنم،جوابم نه نیست،بلکه هنوز نه عه.

پ.ن :شاید یه وقتا لازم باشه یه سوالی از خودتون بپرسین و کلی به جوابش فکر کنین،اینطوری شاید دیدگاهتون به اون مسئله تغییر کنه و به چیزی که میخواین برسین:)

مرسی از اینکه وقتتون رو گذاشتید و خوندید:)

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید