فاطمه اکبری
فاطمه اکبری
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

بیمه ماشین زمان!

روزی مردی به نام هوشنگ خان، در شهر شنگول آباد زندگی میکرد. هوشنگ خان خیلی به مطالعه علاقه داشت و بهمین دلیل در کتابخانه دنبال کتاب های جالب میگشت. به دلیل اینکه کتابخانه خیلی بزرگ بود و راهرو های تو در تو داشت...گم شد!...او در حال پرس و جو برای یافتن راه خروج بود که به طور تصادفی ، به کتاب قدیمی و جذابی رو در قفسه کتابخانه دید. عنوان کتاب "ماجراجویی های با ماشین زمان" بود.


هوشنگ خان به شدت هیجان زده شد و شروع به خواندن کتاب کرد. در آن کتاب، توصیفی دقیق از چگونگی استفاده از ماشین زمان و سفر به دوران های مختلف وجود داشت. هوشنگ خان همچنین متوجه شد که در صورت سفر به دوران گذشته، باید بیمه خودروی خود را تهیه کنه تا از هرگونه خطری در امان باشه.


هوشنگ خان تصمیم گرفت که این فرصت را از دست نده و تجربه‌ای جدیدی را تجربه کنه. او به سایت بیمه ازکی مراجعه کرد و با کارشناس بیمه ازکی(#بسپرش_به_ازکی) ارتباط برقرار کرد. کارشناس ازکی، به نام آقای اکبری، بسیار متعجب شد و پرسید: "چه کاری می‌توانه باعث نیاز به بیمه در گذشته باشه؟"


هوشنگ خان با هیجان گفت: "من قصد دارم با ماشین زمان به دوران گذشته سفر کنم و باید خودروی خودم را بیمه کنم تا از هرگونه حادثه‌ای در آن زمان جلوگیری کنم."


آقای اکبری با قهقه ای گفت: " واقعاً عجیبه! اما بیمه ازکی همیشه بهترین پوشش بیمه را ارائه میده. آیا می‌خواهی خودروی خودتونو را در صورت دزدی در گذشته نیز بیمه کنید؟"


هوشنگ خان با لبخندی گفت: "بله، البته! هر چه بیشتر پوشش بیمه ای داشته باشه، بهتره."


آقای اکبری، با تعجب، فرم بیمه ازکی را برای هوشنگ خان تهیه کرد و از او در مورد جزئیات سفر با ماشین زمان و مقصد سوال کرد. هوشنگ خان با هیجان به تمام سوالات پاسخ داد و فرم را پر کرد.


بعد از مدتی، بصورت کاملا آن لاین، بیمه‌نامه ماشین زمان هوشنگ خان صادر شد!

هوشنگ خان همچنان در حال خواندن کتاب بود و در ذهنش تصویری از سفر به دوران گذشته شکل گرفت. اما ناگهان، یک صدای عجیب او را از خواب بیدار کرد.


"هوشنگ خان! هوشنگ خان! بیدار شو!" صدایی بلند و قدرتمند بود. هوشنگ خان چشمانش را باز کرد و متوجه شد که در اتاقش در خونه خودش جلوی کامپیوترش هست! . او به صفحه مانیتور کامپیوترش نگاه کرد و دید که آقای اکبری از طریق ارتباط تصویری در حال خیره شدن به اوست.


هوشنگ خان با شگفتی گفت: "آقای اکبری، شما؟"


آقای اکبری با لبخندی گفت: "هوشنگ خان، شما همیشه بیمه خودروی خود را برای زمانی که با ماشین زمان سفر می‌کنی تهیه می‌کنی، درسته؟"


هوشنگ خان با شگفتی گفت: "بله!"


آقای اکبری با لبخندی گفت: "هوشنگ خان، شما چند ساعت پیش با من تماس گرفتید و در مورد بمیه ماشین زمان با من صحبت کردید...من اون موقع با شما مزاح کردم ...گفتم دوباره با شما تماس بگیرم و بگم ...شما فراموش کرده‌اید که در دنیای واقعی هستید. سفر با ماشین زمان فقط در خیال شما وجود داره. اما خوشبختانه، بیمه خودروی ساینا ی شما همچنان معتبره و شما تحت پوشش بیمه ازکی هستید."


هوشنگ خان در حالی که چشمهاشو میمالید و گفت: "ببخشید، به نظر می‌رسه که من کاملاً از دست رفته بودم!"


آقای اکبری با لبخندی گفت: "هیچ مشکلی نیست، هوشنگ خان. اما حالا شما بیمه خودروی ساینا خودتو رو با حداکثر پوشش بیمه ای دارید و می‌توانید با اطمینان بیشتری به خواب بروید."


هوشنگ خان با خنده‌ای گفت: "بله، این بار بدون ماشین زمان!" و سپس به خواب برگشت.


این داستان طنز نشان می‌دهد که گاهی اوقات تخیل و خواندن کتاب‌های جذاب می‌تواند ما را به یک دنیای دیگر ببرد، اما ما در دنیای واقعی زندگی میکنیم.


بنابراین، همیشه به خواب خوبی نیاز داریم،


اما بیمه خودروی از طریق سفارش آن لاین از سایت بیمه ازکی (#بسپرش_به_ازکی) در دنیای واقعی را هم فراموش نکنید!

بیمههوشنگ خانبسپرش به ازکیبسپرش_به_ازکی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید