در داستان مزرعه حیوانات اثر جرج اوول، اسب نجیب و شریف و سختکوشی به نام باکستر وجود دارد که مورد احترام همه ی حیوانات است.او تنها حیوان مزرعه است که میتواند در مقابل عملکرد بد و مستبدانه ی خوکها بایستد اما وقتی سایر حیوانات در این مورد از او کمک میخواهند کمکی نمی کند وهمچنان تلاش میکند کارهای معمول خود را فارغ از آنچه در پیرامون او میگذرد به شیوه ای دقیق و عالی انجام دهد. در اواخر داستان، باکستر پیر و ناتوان و از کار افتاده می شود و آنوقت خوکها به جای عمل به وعدههای خود در خصوص فراهم نمودن تسهیلات دوران بازنشستگی برای بازنشستگان ،باکستررا به یک خریدار اسبهای پیر که کارش سلاخی اسبهای پیربرای تهیه خوراک سگهاست میفروشند.
اگر شما هم مانند من بعد از خواندن این داستان به حال باکستر پرکار و نجیب، تاسف خورده اید بهتر است بدانید که بسیاری از انسانهای شریف و سختکوش هم در زندگی خود گرفتار “سندروم باکستر” می شوند. چنین افرادی آنچنان سخت مشغول انجام کارهای معمول خود هستند که فراموش می کنند به هنگام تغییر در اوضاع و شرایط، مکث و درنگی هوشمندانه جهت ترسیم چشم اندازی نو ضرورت دارد و مدیریت بهینه ی شرایط جدید با شیوه های متداول قدیمی ممکن نیست.
حالا بیایید ما هم در درنگی کوتاه به این بیندیشیم که ارزیابیمان نسبت به عملکردهای حرفه ای خود در شرایط خاص،متفاوت و بحرانی کرونا چیست؟ نکند ما هم جزو مبتلایان به سندرم باکستر هستیم؟ به راستی آیا می شود فرزندان و فراگیرندگان امروز را با شیوه های دیروز برای زندگی در دنیای فردا تربیت و آماده کرد؟
به قول ویل دورانت مرگ تمدنها زمانی فرامی رسد که به سوالات نو جوابهای کهنه داده بشود. لطفا سرنوشت غم انگیز باکستر بیچاره را یکبار دیگر با خود مرور کنید و بگویید آیا شما اینطور فکر نمی کنید؟