ویرگول
ورودثبت نام
Amir
Amir
خواندن ۶ دقیقه·۱۰ ماه پیش

چالش کتابخوانی طاقچه:؛» جنگ چهره زنانه ندارد

نام اثر:؛» جنگ چهره زنانه ندارد
اسم نویسنده:*» سوتلانا الکساندرنا آلکسیویچ
مترجم؛:» عبدالمجید احمدی
انتشارات:» چشمه
نویسنده بلاروسی است که خودش نویسنده و روزنامه نگار است در سال 2015 برنده جایزه نوبل شد من هر ماه یک چند نوشته برای طاقچه در ویرگول می نویسم اینبار این کتاب یا رمان را انتخاب نمودم چرا که در طاقچه برای شهریور ماه بهترین کتاب های 1401 را معرفی کردن من این کتاب را قبلاً خریداری نمودم صوتی آن را گوش کردم خیلی جالب و قابل توجه من بود داستان اصل کتاب از جای شروع می شود چنگ از دیدگاه خانم ها را نویسنده بررسی و می کنند که واقعا عالی است
و این رمان آن طور نیست که شخص در گوشه از اتاق نشته باشد و داستان های از جنگ را بخواند یا از دیدگاه خود او جنگ را تصور و تشریح نماید و یا تخیلات خود را برای خوانندگان بیان نماید چون این کار اولا که غیر ممکن است دوم اگر چنین کار صورت گیرد خیلی بی معنی به درد نخور می شود کتاب آن و هوای واقعی را نخواهد داشت نویسنده آمده تک تک جملات و کلمات را از زنان روسی که خودشان در جنگ حضوری ذهنی و فیزیکی داشتند روایت و نقل قول می

نماید جنگ جهانی دوم را تا حد امکان به تصویر می کشد از زبان زنان و دختران روسی وقت گردان آمادگی لازم را گرفتند که به جنگ برود چندین دختر را هم برای بخشی های پزشکی انتخاب کردند یکی از دختران گفتند هنگام که به عمه ام تماس گرفتم که دارم به جبهه می روم به من گفت سریع بیا تا غذا تان سرد و در واقع از دهان نیفتاده خیلی دلم برایش سوخت چون خیلی تنها می شد من تنها کسی او بودم
نویسنده می گوید وقتی رفتم از آن زنان سوال کردم،
وقتی می گوید جنگ چهره ی زنانه ندارد این یک واقعیت تلخ و درد آور است اگر در میدان جنگ باشید چقدر بی عاطفگی و بی حسی و بی درد و رنج در روحیات زنانه را مشاهده و شاهد خواهد بود ماه و روز ها، میگذرد بدون هیچ حسی و کلمه زنانه و عاطفی، همیشه دستور از فرماندهان به زیر دست های شان زبان مورد استفاده زبان زور و تهدید مردان حالا چه خودشان باشد یا زنان باشد گاهی وقت فکر می کنم انسانیت خفه یا مرده است در نظام، از طرف دیگر همه اش سرکار با بیماران بوی بد خون، و بدن مجروحان و کسانی در حال جان دادن که در واقع روح از بدن شان جدا می شود روزی یکی از پزشکان به یک زخم گفت این دیگر تا چند ساعت دیگر زنده نخواهد ماند برو بیبن پرستار گفت وقت وارد آنجا شد خیلی سر حال بود سوال نمودم من چه کمک می توانم انجام دهم که با جرات و قشنگ به من گفت لباس تان را در بیاور من چندین ماه است که خانم خودم را ندیدم من بهانه تراشی کردم رفتم ولی بعد از یک ساعت برگشتم دیگر روح از بدنش جدا شده بود در اصل فوت کرده بود

روایت های از چندین دختر که بیشتر شان در سن کمتر از پانزده سال داشتند تکان دهنده است چرا در بخشی نظام همه چیز شان متفاوت با زندگی روزمره و عادی است از برخورد گرفته تا فکر و تصور نمود چون در جنگ دیگر کسی به فکر عشق و عاشق شدن نیست همه اش آنجا بوی خون، بوی اجساد خبر های ناگوار از شکست دشمن یا نیرو های خودی به گوش می رسد اخبار از سوزاندن یا به آتش کشیدن اموال، خانه ها، بچه، زن، پیر زن ها از مردم مان میشنویم آن هم توسط مردان نه زنان یا دختران روسی از طرف چرا کسی به حرف های ناگفته خانم ها گوش نمی دهد فقط و فقط حرف های خانم ها در بین خودشان قابل قبول است نه در همه جا چون که یک زن است جنگ در واقعه از اسم شان پیدا است که جای هیچ دلیل و منطق نیست وقتی شکست افرادی خود را میشنویم غمگین و افسرده می شویم بد تر از آن کشته شدن چندین تن از مردم خود را مشاهده می نماید دیگر هیچ رحم و مروت در شما نمی ماند شما هم شبیه دشمن به کشتن ادامه می دهید اینجاست که کم کم به یک قاتل تبدیل می شوی نه انسان بی گناه و عاجز.
دیگر بعد از آن پس دیگر هیچ شک و تردید در خود حسی نمی کنید وقتی یک انسان را به قتل می رسانید حالا این انسان یک ادم ساده باشد یا یک نظامی تفاوت ندارد هنگام جنگ برخی اوقات متوجه می شوی که چندین سال گذشته چون خود انسان و مغز شان در گیر بوده خیلی متوجه گذشته زمان نشده است روحیه یک انسان زن چنان بی رحم و فاقد حسی زنانه می شود که دگر حتی از عدد ماهانه هم خبر نیست بعد از تمام شدن جنگ مرد به من پیشنهاد ازدواج داد چنان اعصابم به هم ریخت که می خواستم یک چک محکم به صورت آن مرد بزنم که این یعنی چه تو اول بیا از من یک زن بساز برایم گل سرخ بیار، حرف های عاشقی بزن تا من شبیه یک زن شوم بعد بیا خواستگاری که به شما جواب بدهم حال که جواب بلی باشد یا خیر مرحله بعدی کار خواهد بود رویت از زبان دختر دگر روسی در آرتش روسی در حال خدمت ما اصلا بلد نیستیم طوری دیگری به زندگی نگاه کنیم از هنگام


ده یازده سالگی جنگ شروع شده تا حالا نمی توانیم زندگی بدون جنگ را تصور نمایم زندگی یعنی جنگ با دشمن که اندک تر ین رحم در وجود شان نیست این یعنی زندگی.
این رمان واقعیت های چندین سال قبل به تصویر کشیده ولی اگر به دقت نگاه نمایم وضعیت اکسیری کشور های اسلامی فعلی همین طور است زیاد دور نه کشور افغانستان همسایه شرق جمهوری اسلام شرایط بدتر از این را دارد مدتی طولانی امریکا به اشغال خود در آورد دار و نه دار شان را به یغما برد گذشته از آنکه که چند میلیون شهید در نظام و چند میلیون نفر به فلج و بیماری های خطرناک دارد و با چندین میلیون معلول و معیوب به جا گذاشت رفت،
فعلا که گروه تروریستی طالبان در راس آن قرار دارد این هم وضعیت بهتر از آن را نخواهد داشت
اطفال شان از اول که به دنیا می آید فقط اسم جنگ را میشنود نه چیزی دیگر نه رفاع و آسایش یا درس و مدرسه و یا صلح را بشنود نه هرگز اگر جنگ نباشد اسم قوم و گروه های افراطی را خواهد شنید که با هم دیگر مشکل دارد. اصلا نمی‌فهمند که احساس و عاطفه چیست فقط جنگ و گرسنگی، اوارگی دیگر هیچ وجود ندارد.
اگر تاریخ در مورد جنگ و جنایات مردم در کشور افغانستان را درست به تصویر بکشد جهان و کشور های نسبتا بشر دوست یا سازمان ملل از خود شان خجالت خواهد کشید.امیر

برای دریافت رمان (جنگ چهره زنانه ندارد)

چالش کتابخوانی طاقچهجنگ چهره زنانه ندارد
دانشجوی کتاب خوان، اگر عشق باعث شود که من از خود خواهی و خود پرستی رها شوم حاضر هستم عاشق شوم تا همه من را دیوانه و مستی عارفانه بخوانند.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید