کتاب خود آموز فلسفه کتاب جالب است چرا که در مرحله اول میاید مخاطبین خود را به دو گروه تقسیم می کند
گروه اول،،، شامل اشخاص می شود که فلسفه را کامل بلد هستند مشکل هم ندارد
ولی گروه دوم _~» شامل آن دسته از افراد میگردد که فلسفه را تا جای متوجه می شود ولی باید روی برخی بخش های آن بیشتر دقت و تمرکز نماید تا برای شان قابل فهم شود.
نام اثر _~» خود آموز فلسفه
نویسنده _:« مل تامپسون
مترجم _~» بهروز حسنی
انتشارات _~» نشر نو
کتاب است که خیلی چیز هارا به چالش می کشاند اگر در جهان نگاه گذرا نمایم زیاد به مشکل نخواهیم خورد چرا که همه چیز ساده و عادی به نظر می رسد بخصوص ما مسلمانان که تمام چیز را در طبیعت موکول می کنیم به پروردگار و یا در نهایت می گویم هرچه خدا بخواهد آن خواهد شد مثال در تقدیر من چنین و یا چنان بوده است
در حال که جهان هستی خیلی پیچیده و دارای رمز و راز های نهفته در پشت پرده درگ و فهم است اگر ما در طبیعت یک چیز ساده را در نظر بگریم به خیلی چیز ها پی خواهیم برد
مثال یک درخت را در نظر بگریم از آن به چه نتیجه خواهید رسید از نظر پرودگار آن که چیز های مانند رنگ آن چقدر متناسب با بقیه اعضای آن انتخاب شده قشنگی، زیبای آن را که دقت کنید دوام آن را در مقابل گرما و سرما، تغیرات فصل آن را در هر فصل یک شکل خاص و متناسب با آن فصل در می آید جالب است از فصل بهار که شروع به جوانه و رشد، شکوفه و گل می کند ، همین طور، در فصل بعدی یا تابستان که کم کم آماده می شود برای باردهی در پاییز می رود به طرف زرد شدن برگ هایش و در زمستان که به خواب می رود
همه این ها دارای درگ و فهم بسیار هستند که ما ظرفیت های
آن ها را نداریم اگر هم داریم به همه چیز پشت خواهیم کرد ولی دنبال این هستیم که تا یک دانشمند غربی چندین سال زحمت بکشد از نظر علم خود به یک دستاوردی برسد ما می رویم می گویم خوب این در قران هزار و چهار سال قبل بیان شده بود آنکه در قران همه علوم بشر است شکی نیست ولی ما مسلمانان چرا به خود مان زحمت یک چیزی کوچک را نمی دهیم که دنبال آن رویم به دنیا بگویم این از کار های یک مسلمان واقعی است نه نتیجه کار یک انسان خوب که ما کافر می خوانیم ولی تمام اکتشافات آن را مورد استفاده قرار می دهیم واقعیت ما مسلمانان این است نه چیزی دیگر.
حال یک نگاه کوتاه به مردم غربی یا به قول مسلمانان کافر بیندازیم اکسیری آن مردم هیچ گاه هیچ چیزی را بدون دلیل قبول نمی کند حتی ساده ترین چیز در عالم هستی زمان که به طبیعت نگاه کند چندین پرسش به ذهن خودشان می رسد چرا درختان به هر فصل دچار تحول می شود چرا برگ های شان در پاییز می ریزد پایین چرا به خواب زمستان می رود پس همه شان دلیل قانع کننده دارد باید به سوال های خود شان برسد نه اینکه شبیه ما بگوید حتمی خداوند خواسته بود دیگر هیچ ، هر چیزی که در جهان هست یک دلیل خاصی وجود دارد که آن ها به این نتیجه رسیده است ولی ما نه
حضرت علی ع می فرماید در جهان هیچ چیزی بدون دلیل وجود ندارد،
فلسفه چیزی است که به همه سوال ها و جواب ها می پردازد که من نظریات چند تن از دانشمندان را بیان می کنم که آنها به دنیا چطور نگاه می کردند و با ذرهبین فلسفه جهان را چگونه می دیدن آیا آن ها می توانستند جهان را با فلسفه ثابت نمای؟
در سال 1650_1596دکارت، به همه موجودات شک داشت، این دانشمند هر چه را که در جهان می دید به آن شک می کرد سوال های زیاد را بیان می کرد تا به یک نتیجه خاص می رسید در مورد خود همیشه می گفت ، من می اندیشم پس من هستم.
راسل، اگر ما یک میز را در نظر بگریم، فهم درگ، و حسی ما این را می گوید (تجربیات واقعی از رنگ،شکل،و بافت ) بازهم به تمام محتویات آن دست پیدا نکردیم پس نمی توانیم این شئی را یک میز ساده نامید و قبول کرد در وجود آن از ذرات تشکل شده که بیش از حد کوچک برای مشاهده با چشم عادی که این هم نیازمند یک دستگاه مخصوص خودش است و از طرف دیگر ذرات ریز آن باز هم از سه بخش مجزا تشکل شده است که به نام های، یک قسمت کوچک آن الکترون نامیدن، بخشی دیگر را نترون نام دارد، قسمت سوم، پروتون تازه این مربوط یک ذره خیلی خیلی ریز آن است حال این ذرات روی هم دیگر می آید تا یک بخشی کوچک میز را تشکل دهد و بقیه شان همی طور ادامه دارد.
اختلاف نظر که بین دکارت، راسل در برخی موارد قابل فهم است ، راسل می گوید چیزی که ما ماده می گویم قابل دیدن باشد یعنی وجود خارجی داشته باشد اگر وجود مستقل و خارجی نداشته باشد پس نمی توانیم یک ماده در طبیعت بگویم بدون وجود خارجی ثابت کردن ماده امکان ندارد
البته که دانشمند دیگر بنام دکارت از زاویه های متفاوت بررسی می کنند و می گوید چنین نیست که ماده باید وجود خارجی داشته باشد خیلی نیاز نیست چرا که؟
مثال می زند که اگر پارچه را روی میز قرار دهیم که میز را بپوشاند در این صورت ما وجود میز را نمی توانیم انکار نمایم. ویا وقت گربه گرسنه است نیازی نیست که تحت مراقبت باشد یا آزاد باشد.
لاک دانشمند دیگر نظر جالب و متفاوت دارد که می گوید ما نمی توانیم جهان و طبیعت را فقط از طریق فطری و ذاتی بفهمیم باید با یک سری تجربیات دیگر نیاز داریم
لاک، معتقد است که اجسام دارای کیفیات اولیه، و ثانویه هستند کیفیات اولیه نظیر، استحکام، حرکت، وسعت است
کیفیات ثانویه نظیر، صدا، مزه، بو، میباشند که بدون اطلاعات و یک سری پیش فرض های که از دانشمندان دیگر است تا ما بهره ببریم به نتیجه دلخواه برسیم.
افلاطون، در سال (327--347 ق،م) در کتاب جمهوری از تمثیلی برای نشان دادن دیدگاهش.
افلاطون، با یک مثالی ساده تجربه بشر را بیان می کند که، مجموعه از انسان ها در ته چاه قرار دارد آتش را بالای چاه روشن می کند و یا اشیای مختلف را از روی چاه عبور می دهد که به ته چاه سایه آنها می افته ولی آنها هیچ گاه تشخیص نمی دهد که این سایه های چیست تا اینکه یک از آنها ازاد می شود می آید با چشم باز همه چیز را نگاه می کند تشخیص می دهد آتش و چیز های
دیگر را مثال دیگرش این است که اگر ما قبل از قبل شناخت از سگ و یا شتر نداشته باشیم سایه سگ و شتر را برای ما نشان دهد بی معنی است برای ما ذهن ما چرا نمی تواند درگ نماید که گردن دراز ی شتر یا پارس نمودن سگ چیست پس ما اگاهی کامل از قبل داریم میگن انسان ها هیچ وقتی چیزی جدید یاد نمی گیرد فقط وقت به آنها بر می خورد یاد آوری می شود برایش انسان قبل از اینکه به دنیا بیاید دهن او وجود داشته است.
به هر صورت فلسفه علوم است بسیار طولانی است که درگ و فهم من از آن ناچیز است تقدیر و تشکری می کنم از دوستای خوبم که مطالب من را می خواند، امیر
برای دریافت کتاب (خود آموز فلسفه کلیک نماید )