چالش کتابخوانی طاقچه برای اذر ماه می نویسم
عنوان اثر: دٌن آرام
نویسنده: میخائیل شولوخف
مترجم: م. ا. به آذین
نویسنده معاصر روسیه که جایزه نوبیل ادبیات را در یافت کرده تاریخ تولد او 1905 چشم به جهان باز می نماید در روستای بنام قزاق نشین «دون ارام » که البته دون نام یک رود بزرگ هم است در منطقه قزاق نشین ، تا سیزده سال درس می خواند کم کم فروپاشی و جنگ علیه آنها شروع می شود به جنگ می رود جنگ ارام می شود ده چندین شغول و حرفه دست می زند تا نویسنده می شود دو اثر مهم دارد که یکی شان بنام های یک:«دن ارام»
دوم:« سرزمین آباد»
سوم:« سرنوشت یک انسان»
چهارم:« جبهه جنوب »
وی به تاریخ ۲۱فوریه ۱۹۸۴ در کامنسکایا دیده از جهان فرو بست دراین دو داستان یا رمان نویسنده به حد واقعی در مورد سرزمین شان همان قزاق می نویسند یا حرف می نزد که ادم عاشق سرزمین انها و جنگ های دوران شان می شویم چرا شخص است که در تمام جنگ ها حضوری فیزیکی دارد
نه اینکه در اپارتمان بنشیند کتاب بنویسند مثل افراد ارتش
در جنگ و پشت جبهه داستان های را می نویسد که جالب مردم تشویق سربازان را روحیه می بخشد طوری است که چرا این قدر معروف شدن این شخص را هم دوستانش و دشن نان اش حرف و کتاب های اش را قبول دارند چرا که متوجه هستند که جز واقعیت چیزی دگر نخواهد نوشت برای همه شان معلوم شده هم دذ برخورد هم با اثار و کتاب هایش.
دوم: بیشتر شان از سنت های دیرینه بعث و گفت و گو کردند رسم و رواج های قدیم مردم صد در صد اعتقادی یعنی هر سال در یک روز خاص درو گندم و گیاهانی را شروع نماید به چیدن اگر از آن روز دیر یا زود شروع نماید گویا بر کت از ان گیاه یا گندم برداشته می شوند یا بدون برکت خواهد شد، به تصویر کشیدن یک دهکده خاص از کشور قزاق را خود نویسنده در آنجا می زیسته، احترام خاص به بزرگان، پدر مادر ها، ده که همه شان هم دگر ا خوب میشناسند، تمام غم و شادی کنار هم هستند، در روستا کل خانواده دارای بز، گوسفند، گاوب، اسب است
همراه اسب ها هر چند گاهی یک مسابقه می دهند جوانان روستا از وقت به سن بلوغ می رسند طبق رسم و رواج خود شان با آیین مسیحیت دختران را به خانه بخت میفرستند پسر ها هنگام سربازی شان می رود به حکومت شان ایفای وظیفه می نماید جالب است یکی پسر ها وقت که خدمت شان تمام می شود یک دختر تورک را با خود می اورد کل مردم روستا شوکه می شود چطور یک قزاق با یک تورک زندگی خواهد کرد از اول پدر اش میراث فرزند می دهد زمین اش را معلوم می کند و از خانه خود بیرون می کنند و او پسر با زن تورک اش می رود از اول خانه گلی می سازد تا اینکه مردم دهکده به آن دختر تورک تهمت می زند همه میرود آن را به قتل و از او یک فرزند پسر در جا می ماند.
سوم : اصل داستان مردم قزاق از وقتی شروع میشود که در سال ۱۹٠۵ تمام سرزمین ها و یا ممالک روس توسط پادشاه و گارد سلطنت اداره می شود مردم در آن قدیم بنام قزاق نیست اینها در کنار رود دون که سرزمین خوش اب و هوای هست می زیست هنگام که افراد در بار میاید کنار رود دون به استراحت می پردازند مردم این دهکده هجوم میارود به آنها که محافظین شان خواب رفتند محافظین را دستگیر و به قتل می رساند بعد خود افراد نزدیک به شاه را تیرباران و داخل رود می اندازه خبر به پادشاه می رسد و پادشاه تمام فرمانرواهای خود جمع حمله می نماید این مردم کنار رود دون را بیش از چهار صد نفر شان قتل عام بعد همیشه زیر نظر دارد سرباز گیر از این مردم شروع می شود افراد
اطلاعاتی گارد شاهی در بین اینها بودند و این مرد خیلی انسان های شجاع بار غیرت و سخت گوش بودند بعد از کشتار اینها کم کم معروف به مردم قزاق می شود چقدر شاه ظلم و ستم و می کشتند اینها دوباه در واقعه سبز می شود یعنی هیچ گروه نمی تواند گروه یا افراد دگر را از روی زمین حذف یا نابود نماید واقعیت عینی دوره عبدالرحمن مردم هزاره را ۶۷٪ در صد قتل عام کردند در کشور افغانستان ولی فعلا همان مردم با فرهنگ ترین، با سواد ترین متمدین ترین افراد جامعه بحساب می اید. در تمام این رمان می خواهد نویسنده این را به تصویر بکشد و موفق با این کار می شود قزاق یعنی چه از کجا شروع و به کجا ختم می شود.
در دوره سربازی یک سری مشکلات وجود دارد شخص که تا حالا از خانه بیرون نرفته هنوز طعم مشکلات بی خوابی گرسنگی زندگی به طوری طبیعی را ندیده خیلی سخت می گذرد. یعنی زندگی زیر فشار در ۲۴ ساعت از شبانه روز هر ساعت باید طبق امر فرد ما فوق خود عمل نماید در واقعه کدام ساعت بخوابد، غذا میل نماید، تفریح، نماز، وظیفه و یا حتی اتاق هارا اماده نماید.
چهارم: یک سری تناقص های در زندگی انسان وجود دارد که درست نمی شود حالا شخصی با یک نفر پیوندی همسری یا زناشوی بسته اند دارد زندگی می کنند ولی طبق میل خودش نیست در همان حال کسی دگر را دوست دارد که خیلی با او راحت است ارتباط غر مشروع برقرار می کنند بشر تا هنوز این مشکل را با خود حل نتوانسته است چرا؟ آیا انسان زندگی نامشروع، غیر قانونی بودن برایش لذت دارد ؟
یا یک امتحان است از طرف خدا که می تواند از این امتحان موفق نشود یا خیر؟ البته بیشتر این برای اشخاص مذهبی، اعتقادی جواب گو خواهد بود.، در این قسمت رمان نویسنده
زندگی شخص را باز بینی می کند که شخص بنام گریگوری
یک همسر واقعی و قانونی دارد که همه مردم آگاه اند بنام ناتالیا طوری از بیان نویسنده پیدا است دختر محترم با خانواده آبرومند خانم دگرش بنام اکسینیا که خانم یک کسی دگر هم است عاشق است دوست دارد با او زندگی نماید و حتی از دهکده خود با اکسینیا در ده دگر فرار انجا زندگی تا اکسینیا دارای یک فرزند دختر می شود زن قانونی ش در خانه خودش وقت سربازی اش رسید می رود سربازی تا در خدمت دولت باشد در جبهه همیشه نامه می نویسد احوال دختر کوچک اکسینیا جویا شود بیشتر با خود فکر می کنند آیا دختر از خون من باشد یا خیر از شوهر اصل اش؟ اما زمانی که از سربازی بر می گردد دختر کوچک اکسینیا سخت مرض می شود در نهایت فوت می شود.
پنجم : در طبیعت اگر در حق دیگران خیانت نماید امکان ندارد در حق خود تان خیانت نبنید این شبیه یک قانون است در طبیعت هرکس در زندگی روز مره با آن بر می خورد،
در این کتاب نویسنده با زیبای تمام به تصویر کشیده این بخشی را، در قسمت از داستان شخص به اسم گریگوری رابطه نامشروع با دختر بنام اکسینیا که همسر کسی دگراست برقرا ر و با او فرار در جای دگر زندگی را شروع می کند زمانی که دوره سربازی آقای گریگوری فرا می رسد، سربازی می رود برگشت می بیند دقیقا همان نقطه در حق خودش صورت گرفته است زنش با کسی دگر ارتباط بر قرار کرده در حالی که خودش یک زن زیبا قد بلند موهای خوشگل و اندام قشنگ و هم شرعی و قانونی دارد بنام ناتالیا در طول دوره سربازی هیچ نامه برای همسر اصل خود نمی نویسد تا وقت میاید می بینند بر می گردد خانه پدری و با همسر خود زندگی را شروع می کنند.
امیر.