میلاد یزدچی
میلاد یزدچی
خواندن ۱۱ دقیقه·۱۰ ماه پیش

معرفی کتاب «آموزش تفکر انتقادی؛ چت مایرز»


مقدمه

کتاب «آموزش تفکر انتقادی» کتابِ کوچکی برای تمرین تفکر انتقادی و بهبود این مهارت فکری است. چت مایرز در مقام یک استاد دانشگاه در این کتاب سعی دارد با توجه به مفهوم تفکر انتقادی و تعریف این مفهوم از جانب رشته‌های مختلف به راهکارهای عملی نیز بپردازد که در این راستا در کنار شناخت بهتر تفکر انتقادی، چت مایرز برای مدرسین راهکارهای عملی برای بهبود و تقویت مهارت تفکر انتقادی پیشنهاد می‌کند. تمرکز بر روی مهارت‌هایی مثل تفکر انتقادی با نقد بر ساختارهای تعلیم و تربیت نیز شروع شده است. به عنوان مثال آلفرد نورث وایتهد معتقد بود: «اگر بناست که یادگیری شاگردان تحقق یابد، آن‌ها باید کتاب‌ها را کنار بگذارند، جزوات خود را بسوزانند و جزئیات از بر شده برای امتحان را فراموش کنند». (وایتهد به نقل از مایرز، 1395) به بیانی دیگر منظور نویسنده این است که آموزش نباید اسیر اطلاعات باشد، بلکه باید در نهادهای آموزشی به جای تاکید بر انباشت اطلاعات به پرورش استعدادهای فکری و عملی افراد پرداخته شود.

این کتاب برای معلمان، مدرس‌های حوزه‌های مختلف و به طور کلی افرادی که درگیر مسائل آموزش و شناخت انتقادی هستند، مفید می‌باشد. کتاب آموزش شناخت انتقادی می‌تواند در به کاربردن شناخت انتقادی در کلاس‌های درس و فضا‌های آموزشی یاری رسان باشد. در ادامه از فصل‌های مختلف کتاب شرحی را نوشتم تا با مرور بر این شرح با مطالب ذکر شده در کتاب آشنا شویم.

شرحی بر فصول کتاب

مایرز در فصل اول کتاب سعی دارد توضیح دهد که نباید مهارت حل مسئله را با تفکر انتقادی یکی انگاشت؛ از اساسی‌ترین وجوه تمایز این مهارت‌ها این است که تفکر انتقادی با طرح پرسش‌ها به نقد و بررسی راه حل‌ها می‌پردازد این چنین جدای از نقشه راه جایگزین‌های مسیر را نیز می‌توان در نظر گرفت. (مایرز، 1395) مایرز در ادامه استدلال می‌کند که تا زمانی که شاگردی انگیزه‌ای برای تفکر انتقادی نداشته باشد تعیین چارچوبی برای پیشبرد تجزیه و تحلیل کاری بیهوده است. (همان) در نتیجه همین امر نیاز است که در آغاز شاگردان و مدرسین همه با مسائل واقعی درگیر باشند. موعظه و سخنرانی درباره اینکه چگونه باید با پرسش‌ها درگیر شد کاری بیهوده است چرا که حس کنجکاوی باید از جانب دانشجو و دانش‌آموزان شکل گیرد.

در آغاز فصل دوم مایرز با ارجاع به نظر مورتون هانت تاکید می‌کند، انسان‌ها موجوداتی مفهوم ساز هستند که سعی دارند با استفاده از استعدادهای فکری خود جهان را بشناسند، برای این شناسایی از رده‌بندی کردن، عمومیت دادن و راه‌های مختلف دیگر استفاده می‌کنند. از نظر پیاژه نیز انسان از طریق فعالیت‌ها با محیط خود دست به خلق «ساخت‌های ذهنی می‌زنند» و اینگونه به واکنش‌های آینده‌شان کمک خواهند کرد؛ مایرز در ادامه استدلال‌های خود را بر این دو نظر بنا می‌کند. از اساسی‌ترین مفاهیم این فصل برای درک بهتر فرآیند تفکر انتقادی «تجسم» است. مایرز استدلال می‌کند که در این فرآیند شخص تلاش می‌کند تا به بهترین نحو درباره چگونگی فرآیند فکری خود چیزی را تجسم کند. تجسم اینکه ما چگونه فکر می‌کنیم موجب می‌شود مدل‌هایی را استنتاج کنیم تا بر اساس آن‌ها تحلیل‌های خود را ارائه دهیم هر چند که «تبدیل چارچوب‌های تحلیلی ضمنی شخصی، به یک چارچوب عینی کاری مشکل است» (مایرز، 1395، صفحه 25) در ادامه مثال‌هایی را برای درک بهتر بیان می‌کند؛ یکی از این مثال‌ها از هلمبرگ استاد ادبیات است که فرآیند تحلیل انتقادی از آثار را تجسم کرد و با توسل به آن درباره شیوه‌ای از تحلیل انتقادی توضیح داد. البته مایرز این نکته را متذکر می‌شود که نمی‌توان به طور کامل فهمید موقع تفکر انتقادی در ذهن ما چه می‌گذرد اما تبیین تقریبی به ما کمک می‌کند ساده‌تر و مفیدتر آنچه را در نظر داریم با دیگران به اشتراک گذاریم.

«فراگیری تفکر انتقادی شامل توسعه فرآیندهای فکری از طریق سیر به ماورای نگرش‌ها و تصورات خود محور و تجربه حسی بی واسطه است». (مایرز. 1395. صفحه 35)

دانش‌آموزان و دانشجویان قبل از ورود به جلسات جدید کوله باری از گذشته را حمل می‌کنند. بنابراین باید در نظر داشت که یک رشته عقاید و ارزش‌هایی را دارا هستند. این تصور اشتباه است که ورود دانشجویان را به دانشگاه به منزله آمادگی برای تغییر در عقاید و ارزش‌ها بدانیم. از جمله اساسی‌ترین مسائل این فصل چگونگی کمک به شاگردان در فاصله گرفتن از ارزش‌ها و عقایدشان است، تا بدین گونه بتوانند تصورات انتزاعی متفاوت و مختلفی را به کار گیرند. مایرز با انتقاد از نظر خوشبینانه پیاژه مبنی بر اینکه کودکان در سنین 16 سالگی در سطح نسبتاً انتزاعی عمل می‌کنند، استدلال خود را ادامه می‌دهد. وی مدل کلی پیاژه را بر اساس تحقیقات صورت گرفته می‌پذیرد و بدین جهت انتقال از تجربه عینی به تجربه انتزاعی را در اولویت قرار می‌دهد دقیقاً برعکس آموزش‌های سنتی که استادان اول مفاهیم را آموزش می‌دهند و پس از آن به دنبال تطبیق مفاهیم با امر واقع هستند. که در این مسیر شاگردان را از لذت کشف محروم می‌کنند. از نکات اساسی دیگر در این فصل این است که شاگردان باید سعی کنند مسئله را درک و سروکله زدن با آن را تمرین کنند بجای آن که به دنبال درستی و نادرستی پاسخ‌های خود باشند. در ادامه مثالی از کارپلوس زده می‌شود رئیس دانشکده تحصیلات تکمیلی دانشگاه کالیفرنیا در برکلی که استاد فیزیک بود و سعی کرد از نظریات پیاژه برای آزمایشگاه‌های خود بهره گیرد. در آغاز استاد با طرح پرسش‌هایی سعی در تشویق شاگردانش دارد سپس شاگردان با کنش‌های متقابل به ابداع مفاهیم، یا به کار بردن برخی مفاهیم مشغول می‌شود. استادان به هیچ وجه نباید در نتیجه‌گیری‌های دانش‌آموزان عجله کنند. در نهایت استاد در نقش یک مربی ظاهر می‌شود و شاگردان را در به کار بردن مفاهیم یاری می‌دهد. مثال‌های دیگری نیز در این فصل زده شده است. چرخه یادگیری یکی از راه‌های پرورش استعدادهای شاگردان برای تفکر انتزاعی است.

فصل چهارم به پرورش علاقه و انگیزش در شاگردان می‌پردازد. علاقه‌مندی از جمله بنیادی‌ترین نیازها برای آموزش است چرا که بدون علاقه شاگردان، تمام سخنان و شگرد‌ها ممکن است پوچ شوند. شاگردی که علاقه‌مند نباشد را سخت بتوان به شنیدن و فعال بودن تشویق کرد. مایرز در آغاز توضیح می‌دهد که عدم علاقه اکثریت شاگردان به دو دلیل است، البته وی تاکید می‌کند با توجه به فرهنگ آمریکایی این مسئله را ذکر می‌کند 1) گرایش به انفعال ذهنی و رهایی از قید و بند 2) تعصبات منفی درباره رشته‌های تحصیلی. وی در ادامه با توجه به نظر کارل سیگن توضیح می‌دهد که چگونه جامعه انسانی علاقه و تحیر و طرح پرسش را در ما خاموش می‌کند. اما پس از آن پیشنهاداتی را برای تشویق علاقه شاگردان مطرح می‌کند. یکی از راه‌های تشویق افراد به یادگیری، به وجود آوردن محیط یادگیری با ابهامات و اسرار است. پس از این شکل از محرک اولیه استادان می‌توانند به طرح پرسش‌ها و رشد فرآیند انتقادی ادامه دهند. اما باید در نظر داشته باشند مفاهیم آنقدر انتزاعی نشوند که کسی درک نکند،

مفاهیم کلاسی باید در پیوند دانش گذشته افراد و تجربیات حال آنها باشد.

تمثیل یعنی پیوند بین تشابهات و تفاوت‌های امورات در درک چیزها به ما کمک خواهد کرد. مایرز تحت تاثیر هانت استفاده از تمثیل را ابزار خوبی برای درک مفاهیم می‌داند.

فصل پنجم با عنوان «سازماندهی کلاس درس به منظور تشویق تفکر انتقادی»، به این مسائل می‌پردازد که چطور حجم محتوا گاهاً موجب می‌شود کسالت‌هایی در کلاس درس شکل گیرد. طبق گزارش‌هایی مایرز توضیح می‌دهد که کلاس‌های درسی که اساتید آن، حجم برخی موارد درسی را کم کردند موجب بهبود کیفیت کلاس و انتقال مطالب شده است. البته خاصاً نیاز است که هدف کلاس را قبل از ورود به آن بدانیم، به عنوان مثالی توضیح می‌دهد که اگر واقعاً هدف کلاسی تشویق شاگردان به تفکر فلسفی است نیازی نیست که شاگردان تعداد زیادی فیلسوف را بشناسند. ایجاد تعادل بین کنش متقابل و سخنرانی از جمله الزاماتی است که کلاس درس را پویاتر می‌کند. سخنرانی مداوم و طولانی مدت، کسالت بار می‌شود و اهمیت درک گفته‌ها را نیز کاهش می‌دهد. مایرز برای آن که کلاس درس مفیدتر شود مطالبی را یادآور می‌شود که می‌توان 1) کلاس را با طرح مسئله شروع کرد. برای تشویق شاگردان به تعمق از سکوت استفاده کرد. 2) فضای کلاس طوری چیده شود که باعث کنش متقابل شود. 3) وقت کلاس را در صورت امکان بیشتر کرد. 4) محیطی پذیرا نیز ایجاد کرد. مایرز در صفحه 78 چند روش تقسیم بندی کلاس را به شیوه تصویر نیز نشان می‌دهد.

فصل شش برای تکالیف نوشتاری است، توصیه‌هایی که تکالیف را چالشی‌تر خواهند کرد. مایرز انتقاداتی را از امتحانات با پاسخ‌های صحیح و غلط، یا حتی مقاله نویسی‌های سنتی که موجب پرورش تفکر انتقادی نمی‌شوند مطرح می‌کند. در آغاز مایرز با طرح انتقاداتی از نقص‌های مقالات آخر ترم آغاز می‌کند. از این نظر که این مقالات هم برای استادان و هم برای شاگردان وقت‌گیر هستند، معمولاً خلاصه‌ای از نظرات دیگران هستند، چرا که به زعم مایرز به عنوان مثال، هنگامی که از شاگردان می‌خواهند آثار نویسندگان بزرگی را بررسی کنند، شاگردان احساس رعب می‌کنند و بجای قضاوت‌های خود به گفته‌های متخصصان دیگر روی می‌آورند. بنابراین اگر فرض کنیم پس از پرورش طولانی چندین هفته‌ای ذهن افراد برای نوشتن و استفاده از مفاهیم آماده می‌شود، امتحانات آخر ترم می‌توانند مفید فرض شوند.

اما اگر رشد تفکر انتقادی را فرآیندی ببینیم نیازمند تمرین منظم است.

بر همین اساس باید گفت رشد تدریجی مهارت‌ها نیازمند این است که به شیوه ترکیبی از شناخت مسئله تا خلاصه نویسی و یادداشت برداری از مفاهیم کلیدی و همچنین، یادگیری طرح پرسش‌های مناسب می‌تواند کمک کننده باشد. در ادامه تاکید بر مسائل و موضوعات واقعی دومین ویژگی مهم تکالیف نوشتاری اثربخش در تفکر انتقادی است. منظور این است که از اخبار و اتفاقات مرتبط زنده و در حال حاضر استفاده شود. در ادامه مایرز توضیح می‌دهد که خلاصه‌های کوتاه و مقاله‌های تجزیه و تحلیلی کوتاه، تمرینات حل مسئله با استفاده از رسانه‌های عمومی، پروژه‌های خارج از کلاس به شکل مصاحبه یا مشاهده کوتاه، از موضوعی که بر اساس منابع و علایق شاگردان استوار است، می‌تواند مفید باشد. پس در نهایت باید گفت اگر فرض کنیم که بهتر است مهارت‌ها را در طول دوره فرا بگیریم و تمریناتی را در طول فرآیند داشته باشیم بهتر است با تنوع و ترکیب این تمرینات، به رشد تفکر انتقادی کمک کنیم.

فصل 7 به جنبه شخصی می‌پردازد که در زمینه‌های مختلف می‌تواند افراد را به سمت شناخت انتقادی متمایل کند. وی از پولانی نقل قولی می‌کند که

«بیشترین کشف‌های علمی نه به سبب تجسس غیرشخصی که به سبب شور شخصی برای درک طبیعت یا مسئله‌ای است» (ص 103).

در این فصل مایرز قصد دارد به ما یادآور شود که ما هیچ گاه نمی‌توانیم جدای از ارزش‌های خود زیست کنیم و اعتراف نکردن به آنان تاثیرات آنان را از بین نمی‌برد بلکه تنها انکاری برای تاثیرات می‌آفریند. نقل قولی از کنت ایبل ارائه می‌دهد که نشان دهنده اهمیت این است که نمی‌توان آموزشی بدون اظهار نظر شخصی انجام داد:

«این نوع راهنمایی {راهنمایی با فرض اینکه می‌توان بی طرف بود و ارزش‌های ما بر راهنمایی تاثیرگذار نیست} از هیچ بدتر است؛ چون علاوه بر دورویی، خود ادعا از ارزش‌های کاملاً متفاوتی ناشی می‌شود. بهتر است پیچیدگی مسئله را بپذیریم و به این حقیقت ساده اعتراف کنیم که هیچ راهی برای اجتناب استادان از اظهار و اعلام ارزش‌ها وجود ندارد، مگر اینکه آنان، انسان بودن خود را نادیده بگیرند» (به نقل از مایرز، 1395، ص 105)

آنچه مایرز در فصل هفت گوشزد می‌کند مبنی بر این است که آگاهی نداشتن از آنچه در ذهن خود می‌گذرد و به اشتراک نگذاشتن این آگاهی، در نهایت به خودبینی منجر می‌شود. همانطور که پیاژه برای طفل‌ها استدلال کرده بود، با این تفاوت که افراد غیر طفیل نیز می‌توانند اینگونه باشند.

«طفل به دلیل بی خبری از ذهنیت خودش، خودبین است» (پیاژه به نقل از مایرز، 1395، ص 108).

فصل 8 کتاب مایرز تاکید می‌کند بهتر است برای استادان سمینارها و مواردی از این دست برگزار شود تا شناخت انتقادی اهمیت پیدا کند و در طرح دروس وارد شود. و اما در نهایت در فصل 9 مایرز از اهمیت تفکر انتقادی می‌گوید، اینکه چرا باید تفکر انتقادی قسمتی از تمام دروس باشد؟ مایرز قبل از آن گوشزد می‌کند که تا زمانی که آموزش به مثابه بازگو کردن برخی «حقایق» است، نمی‌تواند با علاقه محوری پیش رود. باید در نظر داشت حقیقت ممکن است همواره تعریف و بازتعریف شود،

بنابراین بهتر است آموزش به مثابه دیدن و شگرد‌های مختلف دیدن «حقایق» باشد تا تاکید بر حقایق بدون تغییر.

بر این اساس روش عینی و علمی را نیز می‌توان گونه‌ای دیدن انتقادی نسبت به حقایق فرض کرد، که فقط گونه‌ای از دیدن است. پس در نتیجه باید به ذهنیت خود نگاهی انداخت و ارزش‌های خود را به نسبت مسائلی که در آن درگیر هستیم شناخت و از جانب دیگر نظرگاه‌های مختلف را درباره موضوعات فرض کرد تا درک بهتری از مسائل به دست آوریم رعایت این موارد آغاز تفکر انتقادی است.

برای آنکه بتوان تحلیل خوبی ارائه داد بیش از آن که اطلاعات نیاز باشد نیازمند توانایی تحلیل هستیم، قبل از هر چیز برای آموزش اطلاعات و قوای تحلیلی نیازمند شرط داشتن علاقه‌مندی به موضوعات نیز هستیم. مایرز یکی از بهترین راه‌ها برای شکل گیری علاقه را شور و شعفی می‌داند که در هنگام کشف مطلبی بر ما ظاهر می‌شود. بنابراین با قرارگیری در مسیر یادگیری مهارت‌های تحلیلی همچون تفکر اننقادی، ما می‌توانیم دست به تحلیل و کشف حقایقی بزنیم به این نحو همانظور که در فصل‌های قبل ادعا شد از تجربه عینی به مفاهیم انتزاعی حرکت می‌کنیم. آموزش از این طریق با پرسش آغاز می‌شود نه با مجموعه‌ای از اطلاعاتی که در آغاز قابل درک نیستند. مایرز در آخر تفکر انتقادی را برای به پرسش کشیدن امورات روزمره دیگر و امورات سیاسی مهم می‌داند و از اهمیت این مهارت در این امورات یاد می‌کند.

نویسنده متن: میلاد یزدچی

زمستان 1402

منابع

- مایرز، چت. (1395). آموزش تفکر انتقادی. ترجمه: خدایار ابیلی. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها (سمت). مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی.

تفکر انتقادیچت مایرزفرآیند‌های فکریمهارتآموزش
دانشجوی ارشد انسان شناسی و معلم سابق؛ علاقه مند به حوزه آموزش و دموکراسی / صفحه ویرگول را برای معرفی کتب در زمینه آموزش و نظریات مرتبط به آموزش اختصاص دادم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید