منصوره جاسبی
منصوره جاسبی
خواندن ۲ دقیقه·۹ ماه پیش

پروانه‌ها گریه هم می‌کنند

قرار و مدارهایمان را گذاشتیم، سومین کتاب خوانش دسته جمعی حلقه ششم کتاب انتخاب شد و "پروانه ها گریه نمی کنند نوشته مرضیه اعتمادی رفت توی لیست کتابها. مثل کلاس اولی ها خیلی زود کتابها را خریدم. فضل اول کتاب را خواندم و خوب می دانستم که قرار است چه بخوانیم. پایم به سه شنبه های داستان خانه شعر و ادبیات باز شده بود. مرضیه اعتمادی را اولین بار آنجا دیدم. بی تکلف بود و آرام و متین. گاهی وقتها رضا، فرزند دومش هم او را همراهی می کرد و گاهی تنها می آمد. مواجهه با یک نویسنده همیشه برای آدم جذاب است حالا می خواهد شصت ساله باشد یا در دهه چهارم زندگی، فرقی ندارد.

او یک مادر جوان است و دارای دو فرزند. آن طور که در رسانه ها خوانده ام متولد ۱۳۶۷ است و آنگونه که از خودش شنیده ام بچه رفسنجان است. فرزند اولش زینب که به دنیا می آید دچار نارسایی است. نارسایی ای که منجر به معلولیت زینب می شود. دختر و پسری جوان سقفی از آرزوها برای خود ساخته بودند که زیر آن کودکانشان دنبال هم بازی می کنند و صدای قهقهه شان، سقف را می شکافد و بیرون می رود اما حالا با معلولیت زینب ورق برگشته بود. آنها بای روزهایی را زندگی می کردند که برایشان تازگی داشت. شاید اگر دل به خدا نمی سپردند سختی و مرارتهایش چندین و چند برابر می شد. اما مرضیه و همسرش عزمشان را جزم کرده بودند و امیدشان به خدا بود. رضا فرزند دوم به دنیا می آید و روزهای نوزادی را پشت سر می گذارد و اعتمادی فرصتی پیدا می کند تا به پرسش هایی که بعدها رضا درباره معلولیت خواهرش از مادر و پدر خواهد داشت، پاسخ هایی بنویسد. همسرش متن ها را می بیند و از او می خواهد آنها را برای استفاده دیگران چاپ کند. نوشته ها را به دست فائض غفار حدادی می رساند و او می شود مشوق دومش؛ و اینگونه کتاب "شصت" اولین کتابش درباره زندگی کودکش متولد می شود.

اعتمادی سراغ نوشتن زندگینامه شهید نوید صفری می رود و "شهید نوید" می شود دومین اثر مکتوبش.

حالا دیگر دلش نوشتن زیر نظر یک استاد را طلب می کند و مدرسه مبنا می شود مامنی برای آموزش نویسندگی او و محمدرضا جوان آراسته استادی اش را عهده دار می شود. "پروانه ها گریه نمی کنند" کتابی است که به بیان خرده روایتها درباره معلولیت پرداخته است. سومین کتاب مرضیه اعتمادی حالا او را در قامت یک نویسنده کار بلد به رخ دیگرانی می کشد که گمان آن دارند که معلولیت انتهای زندگی مادر و کودک است.

عنوانی که برای هر روایت در نظر گرفته مصرعی از یک غزل مرحوم قیصر امین پور است. او در این کتاب جهانی متفاوت از معلولیت را به تصویر کشیده است. چشم به راه می مانیم تا اثر بعدی اش برایمان جلوه گری کند.

این یادداشت را برای چالش مرورنویسی فراکتاب نوشته ام.

#پروانه‌ها_گریه_نمی‌کنند

#مرضیه_اعتمادی

#فرزند_معلول

#چالش_مرورنویسی_فراکتاب

#حلقه_کتاب_مبنا

چالش مرورنویسی فراکتابفراکتاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید