منصوره جاسبی
منصوره جاسبی
خواندن ۴ دقیقه·۹ ماه پیش

کهکشان نیستی، تحفه‌‌ای برای ماه مبارک

رشته ای بر گردنم افکنده دوست

می کشد هر جا که خاطرخواه اوست

روایت من و کتاب "کهکشان نیستی" ماه ها پیش آغاز شد که مشروح آن بدین صورت اتفاق افتاد:

بر حسب آنچه از سید علی آقا قاضی طباطبایی شنیده و خوانده بودم، ارادتی قلبی به ایشان پیدا کرده بودم اما هیچ گاه مطلب زیادی از زندگی آن بزرگوار نمی دانستم و منبعی معتبر برای مطالعه در دسترس نداشتم تا اینکه تبلیغ پیش فروش کتاب " کهکشان نیستی" را در یکی از کانال های معتبر که جملاتی از بزرگان اندیشه دینی را منتشر می کند، دیدم. بدون هیچ تردید برای پیش خرید ثبت نام کردم و بسیار مشتاق بودم تا هر چه زودتر کتاب از زیر چاپ بیرون بیاید اما این موضوع چند ماهی زمان برد و بالاخره ارسال کتاب به مخاطبان آغاز شد ولی در این میان، من هیچ پیامکی برای خریداری کتاب دریافت نکردم. با ناامیدی قضیه را پیگیری کردم و خوشبختانه چند روز بعد که همزمان با برگزاری نمایشگاه مجازی کتاب بود، "کهکشان نیستی" نیز به دستم رسید.

الغرض نه تنها رسیدن کتاب چند ماهی زمان برد که با همه اشتیاقم برای خواندنش، مطالعه آن نیز با تاخیری چند ماهه مواجه شد و انگار قراری نانوشته شروع مطالعه را در اولین شب ماه مبارک رقم زده بود و در حالی که در میان کتاب ها به دنبال "شرح خطبه متقین" به قلم سید بزرگوار مهدی شجاعی می گشتم، کهکشان خود را به من نمایاند و اینچنین از همان اولین سطرهای کتاب، انس و الفتی میان من و او برقرار شد و این نبود مگر به واسطه بزرگی و معرفت سید علی آقا قاضی.

"کهکشان نیستی" که به قول نویسنده آن، حجت الاسلام والمسلمین محمد هادی اصفهانی، داستانی است بر اساس زندگی آیت الله سید علی آقا قاضی طباطبایی، پرده های مختلف حیات آن عارف بالله را از زبان افراد متفاوت که با ایشان حشر و نشر داشته اند و بر اساس مستندات، روایت کرده است که این افراد نه تنها از یک طبقه و جایگاه اجتماعی برخوردار بودند و نه اینکه همه از دوستداران ایشان؛ که هستند افرادی که نیت قتل آقا را در سر می پروراندند و همین تنوع در انتخاب افراد بر جذابیت کتاب افزوده است.

به توصیه نویسنده کتاب مبنی بر قرائت سوره حمد به هنگام شروع مطالعه کتاب و نثار ثواب آن به روح ملکوتی آقا، "کهکشان نیستی" دریچه ای از نور را بر دل و ذهن مخاطب می گشاید و او را همقدم با گام های سید علی آقا قاضی در کوچه پس کوچه های نجف سیر می دهد تا جایی که گاهی در عالم رویا خود را مقابل ایوان نجف می یابد و گاهی سر بر سجده در محراب مسجد سهله و این سفر درونی آنقدر برایش شیرین جلوه می کند که حاضر نیست کتاب را بر زمین بگذارد و دلش می خواهد زمان به او این اجازه را بدهد که سفرش را تا انتها ادامه دهد و در این میانه من نیز مانند دیگر مخاطبان از شب اول ماه مبارک گام در این سفر نهادم.

هر چه جلوتر می رفتم دل کندن از محتوای کتاب برایم سخت و سخت تر می شد چرا که ابعادی از وجود نورانی سیدی بزرگوار از تبار امام حسن علیه السلام برایم آشکار می شد که از مدعی بودن بر ولایت امیر مومنان علی علیه السلام خجالت می کشیدم؛ که اگر او شیعه بوده است پس من و ما کجای این دایره ولایت قرار گرفته ایم؟! شاید همین سنجه ها و تلنگرها بود که مرا بر آن داشت تا با نوشتن چند سطری، دیگر دوستان و همراهان را به مطالعه این کتاب تشویق کنم و اگر در این میان تنها قطره اشکی بر گونه ای نشست و دلی راهی حرم یار و خانه پدری مان شد، این کمترین نیز حظ و بهره ای از آن ببرم. اما حکایت نوشتن همین چند سطر نیز به مانند حکایت خرید و مطالعه کتاب باز هم با تاخیری چند ماهه روبرو شد و انگار قرار بود که در شب عید الله اکبر توفیق انتشار مطلب پیدا شود که به یقین حکمتی در این تاخیرها نهفته است والله اعلم.

کتاب "کهکشان نیستی" در هفتاد و پنج فصل تنظیم شده است که هفتاد و چهار فصل آن روایت زندگی و فصل آخر به سفارشها و دستورها اختصاص دارد. نویسنده که خود طلبه ای همجوار حرم حضرت امیر سلام الله علیه است، با استعانت از روح بلندمرتبه آیت الله قاضی طباطبایی نوشتن این کتاب را در سال ۱۴۴۱ قمری به پایان رسانده است. با وجود تنظیم کتاب در ۵۵۵ صفحه به علت چاپ آن در کاغذ کاهی بسیار سبک و خوش دست است.

این یادداشت را برای چالش مرورنویسی فراکتاب نوشته ام.

#کهکشان_نیستی

#محمد_هادی_اصفهانی

#سید_علی_قاضی_طباطبایی

کهکشان نیستیحلقه کتاب مبناچالش مرور نویسی فراکتابسید علی قاضی طباطباییفراکتاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید