جنگ یکی از بخش های ثابت تاریخ است و با تمدن یا دموکراسی از میان نرفته است.شکل نهایی رقابت و انتخاب طبیعی میان گونه ی انسانی است.منبع پرتوان ایده ها، اختراعات، نهادها و دولت هاست.
دلایل جنگ همان دلایل رقابت میان افراد است: عطش ثروت، ستیزه جویی و غرور، طلب غذا، زمین،مواد اولیه،سوخت و برتری.
حکومت همان غرایز ما را دارد بی آن که قیود ما را داشته باشد. فرد به قیودی که اخلاقیات و قوانین بر او تحمیل می کنند تسلیم می شود و موافقت می کند که جای مبارزه را به کنفراس بدهد، زیرا حکومت حفاظت اساسی از زندگی، اموال و حقوق قانونی او را تضمین می نماید.
خود حکومت هیچ یک از قیود اساسی را نمی پذیرد،یا به آن دلیل که آنقدر قدرتمند است که با هر دخالتی در اداره ی خود مبارزه نماید یا به آن دلیل که ابر حکومتی وجود ندارد که از آن حمایت کند یا قانون بین المللی یا اخلاقی وجود ندارد که نیروی موثر داشته باشد.
در نزد فرد، غرور موجب قدرت بیشتر در رقابت های زندگی می شود،در نزد حکومت، ناسیونالیسم و جنگ موجب قدرت بیشتر می گردد.
اگر دولتی جنگ با کشوری خاص را پیش بینی می کرد، در میان مردم خود آتش نفرت از آن کشور را بر می افروخت و شعارهایی را طراحی می کرد تا آن نفرت را به نقطه ای مرگبار برساند، در عین حال بر عشق خود به صلح تأکید می نمود.
در هر قرنی ژنرال ها و فرمانروایان ( با استثناهای نادری مانند آشوکا و اگوستوس) به نفرت محجوبانه ی فیلسوفان از جنگ خندیده اند. در تفسیر نظامی از تاریخ ، جنگ داور نهایی است و همه جز ترسویان و ساده دلان آن را طبیعی و لازم می دانند.
از نظر فیلسوف:
« چیزی عظیم تر از تاریخ وجود دارد. در جایی ، در زمانی ، به نام انسانیت ، باید با هزاران شر قبلی مبارزه کنیم و برای به کارگیری قانون طلایی در مورد کشورها جسارت بورزیم، آنگونه که شاه آشوکای بودایی( ۲۶۲ قبل از میلاد ) انجام داد یا دست کم کاری را کنیم که اگوستوس انجام داد هنگامی که تیبریوس را از تهاجم بیشتر منع کرد( ۹ بعد از میلاد).»
ادموند برک گفته است:« جوانمردی در سیاست معمولاً والاترین نمود خرد است و یک امپراتوری بزرگ را نمی توان با افکار کوچک اداره کرد.»
ژنرال می خندد و می گوید« تو تمام درس های تاریخ و تمام آن سرشت انسانی را که توصیف کردی فراموش کرده ای. بعضی ستیزه ها بنیادی تر از آن هستند که با مذاکره حل شوند، و در طول مذاکرات طولانی ( اگر تاریخ راهنمای ما باشد) خرابکاری ها ادامه خواهد داشت. نظم جهانی با توافق شرافتمندانه حاصل نمی شود، بلکه با پیروزی یکی از قدرت های بزرگ به دست می آید که چنان قاطع باشد که آن را به تحمیل و تنفیذ قانون بین المللی قادر سازد، همانگونه که روم از زمان اگوستوس تا اورلیوس انجام داد.این میان پرده های صلح گسترده، غیر طبیعی و استثنایی هستند و با تغییر در توزیع قدرت نظامی به سرعت پایان خواهند یافت.شما به ما گفته اید که انسان حیوانی است رقابت جو، که حکومت های او باید شبیه خودش باشند، و اکنون انتخاب طبیعی در سپهری بین المللی عمل می کند.کشورها فقط وقتی به همکاری اساسی می پردازند که تحت حمله ای مشترک از بیرون باشند.شاید ما اکنون به طرزی خستگی ناپذیر به سوی سطح بالاتری از رقابت روانیم، ما ممکن است با گونه های جاه طلبی از سیاره ها یا ستاره های دیگر تماس پیدا کنیم، پس از آن به سرعت جنگ میان سیاره ای از راه خواهد رسید. آن وقت و و فقط آن وقت، ما بر روی زمین متحد خواهیم شد.»
دموکراسی دشوارترین شکل حکومت است، زیرا به هوش گسترده نیاز دارد و ما وقتی حکومت را در دست گرفتیم فراموش کردیم که خودمان را باهوش بسازیم.آموزش گسترده شده است، اما زاد و ولد افراد جاهل دائما هوش را عقب می اندازد. یک رواقی گفته است « نباید جهل را فقط بدان دلیل که زیاد است بر تخت بنشانی.» اما بر تخت نشستن جهل دیری نمی پاید، زیرا دستمایه ی نیروهایی است که افکار عمومی را می سازند.شاید همانطور که لینکلن گفته درست باشد که « نمی توانید همه ی مردم را همیشه فریب دهید»، اما می توانید تعداد کافی از آن ها را فریب دهید تا بر کشوری بزرگ حکم برانید.
( برگرفته از کتاب درس های تاریخ نوشته آریل و ویل دورانت نویسندگان تاریخ تمدن)