ویرگول
ورودثبت نام
مهرداد زمانی
مهرداد زمانی
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

مبانی طراحی بصری - گشتالت

مبانی طراحی بصری - گشتالت (Visual Design Basics - Gestalt)

مقدمه

این نوشته، مکمل مطلب مبانی طراحی بصری - عناصر و قواعد است و در آن به موضوع گشتالت در طراحی بصری پرداخته خواهد شد. محتوای این نوشته از کتاب مبادی سواد بصری و وب سایت بنیاد طراحی تعاملی استخراج شده است.

تعریف مکتب گشتالت

"گشتالت"، ترجمه ی آلمانی "کلیت یکپارچه" (Unified Whole) است و مکتب گشتالت، روان شناسی دریافت های حسی می باشد. توجه خاص روان شناسان این مکتب به نحوه ی سازمان یافتن دریافت های حسی معطوف شده است و در آن به بررسی چگونگی جریان تشکل یافتن و بیرون آمدن کلیت ها از درون اجزاء پرداخته شده است.

احتیاجات سیستم عصبی انسان نقش مهمی را در نحوه ی جمع آوری اخبار بصری ایفا می کند. مهم ترین عامل فیزیکی و فیزیولوژیکی موثر بر حواس بشر، نیاز او به حفظ تعادل است و به اعتقاد روان شناسان گشتالت، بدن انسان جویای هماهنگی و آرامش خاطر است؛ بنابراین محرک های مختلف را به صورت یک کل واحد در می آورد تا بتواند پدیده ای را به صورتی معقول در آورد و برایش توضیح عقلی بیابد و ابهام، تنش و سردرگمی را از میان بردارد.

تاریخچه ی اصول گشتالت

اصول گشتالت اولیه در دهه ی 1920 توسط روان شناسان آلمانی به نام های مکس ورتهایمر، کورت کافکا و ولفگانگ کهلر ابداع شد. هدف این افراد این بود که متوجه شوند چگونه به طور معمول انسان ها از محرک های بی نظم اطرافشان ادراک معنا داری پیدا می کنند. آن ها یک مجموعه از قوانین را شناسایی کردند که پیدا کردن نظم در بی نظمی را به عنوان ضرورتی طبیعی نشان می داد. بعد از این وقایع، فعالان صنعت در حال رشد طراحی گرافیک به سرعت اصول گشتالت را تطبیق دادند و طراحان به طور گسترده از این اصول استفاده کردند تا کاربران، آیتم های مرتبط با یکدیگر را در یک محصول، با حداقل سعی و تلاش، دسته بندی کنند و به سمت گزینه هایی که نیاز دارند هدایت شوند.

تعریف اصول گشتالت

اصول گشتالت، اصول یا قوانین ادراک انسان هستند و توضیح می دهند که چگونه وقتی پدیده ای را مشاهده می کنیم، عناصر مشابه را گروه بندی می کنیم، الگوها را تشخیص می دهیم و تصاویر پیچیده را ساده می کنیم. هدف این اصول نشان دادن این است که چشم انسان چگونه ابتدائا اشکال را به عنوان یک کلیت منفرد و یگانه درک می کند در حالی که عناصر ساده تری به صورت جداگانه در آن وجود دارند.

اصل محوری گشتالت به سادگی توسط کورت کافکا (روان شناس گشتالت)، خلاصه شده است: "کلیت یک چیز، متفاوت از مجموع اجزاء آن است". همان طور که گفته شد به دلیل احتیاجات سیستم عصبی، انسان نیاز مبرمی به ساخت کلیت ها از درون واحد های منفرد دارد بنابراین چشم و مغز انسان یک شکل متحد را به شکل متفاوتی از اجزای منفرد آن شکل درک می کند. این کلیت، یک ماهیت جداگانه است که ضرورتا از مجموع اجزایش شکل نگرفته است.

اصول گشتالت

بیش از ده اصل هم پوشان وجود دارد که چند تا از شناخته شده ترین هایشان عبارت اند از:

بستن (Closure) یا جسمیت دادن (Reification): ما اشکال کامل را ترجیح می دهیم؛ بنابراین وقتی یک پدیده را به صورت ناقص می بینیم به طور خودکار شکاف های بین اجزاء آن پدیده را پر می کنیم تا یک تصویر کامل را تصور کنیم. این موضوع نشان می دهد که ما چگونه ابتدائا یک کلیت را از یک پدیده می بینیم.

ناحیه ی مشترک (Common Region): عناصری که در یک ناحیه ی مشترک قرار دارند به طور ناخودآگاه دسته بندی و از دیگر عناصر اطرافشان تفکیک می شوند.

شکل / زمینه (Figure / Ground): این اصل که با عنوان ثبات چند گانه (Multi Stability) نیز مطرح می شود، بیان می کند که چشم انسان، اشکال را از زمینه تفکیک می کند.

این اصل ارتباط نزدیکی با موضوع گشتالت و خطای باصره دارد. خطای باصره عبارت از این است که چیزی را به علت نشانه های بصری خاصی که دارد به صورت دیگری ببینیم. روان شناسان مکتب گشتالت به ابهامی که ناشی از ایجاد خطای باصره به وسیله ی قسمت های مثبت (یا پوزتیو (Positive) که در یک پیام بصری عبارت از شکلی است که دارای فشار بصری می باشد و تاثیری عمده بر چشم دارد) و منفی (یا نگاتیو (Negative)، که شکلی است که حالتی خنثی تر دارد) پیام بصری است توجه کرده اند؛ جایی که به راحتی نمی توان کلیتی را از درون واحد های منفرد استخراج کرد. در تصویری که میزان چیرگی یک عنصر بر دیگری بسیار کم است و هر دو از نظر بصری به یک اندازه فعال هستند، قسمت های مثبت و منفی با هم عوض می شوند و دشوار می توان تعیین کرد که کدام را اول دید که این موضوع ایجاد نوعی ابهام می کند. گلدان روبین که در تصویر زیر، روبروی اصل شکل / زمینه قرار گرفته است مثال خوبی برای نشان دادن این موضوع می باشد.

مجاورت (Proximity): عناصری که به هم نزدیک تر هستند به عنوان ماهیتی جداگانه دسته بندی می شوند و از عناصری که با آن ها فاصله دارند تفکیک می شوند. دو عنصر نسبتا مستقل با فاصله ی زیاد، دافع یکدیگر به نظر می رسند و هرچه دو عنصر به یکدیگر نزدیک تر شوند، نیروی جاذبه ی میان آن ها بیش تر می شود. این موضوع با قانون جمع شدن در نظریه گشتالت نیز هم پوشانی دارد که به نیروی کشش و جاذبه ی عناصر نسبت به یکدیگر و روابط موجود بین آن ها در یک تصویر گفته می شود. انسان دوران باستان نیز بر اثر همین پدیده ی بصری با دیدن ستارگان در آسمان صورت هایی شبیه شکل های دیگر می یافت.

تداوم (Continuation): چشم انسان، خطوط، منحنی ها یا یک توالی از اشکال را به منظور تعیین یک رابطه بین آن ها دنبال می کند.

وابستگی یکپارچه (Unified Connectedness): عناصری که با استفاده از رنگ، خط، فریم یا دیگر اشکال به یکدیگر مربوط می شوند، زمانی که با دیگر عناصری که به روش مشابهی با یکدیگر مرتبط نشده اند مورد مقایسه قرار می گیرند، به عنوان یک واحد مجزا درک می شوند.

تشابه (Similarity): به تمایل چشم انسان به ساختن یک رابطه بین عناصر مشابه در یک طراحی گفته می شود. در زبان بصری، عناصر مشابه یکدیگر را جذب می کنند و غیر مشابه ها دافع یکدیگرند. در نتیجه، چشم، خطوط مفقود را خود به خود به وسیله ی مربوط ساختن واحد های مشابه ردیابی می کند.

تقارن و نظم (Symmetry and Order): طراحی باید متعادل و کامل باشد؛ در غیر این صورت، کاربر زمان و تلاشی را صرف می کند تا کلیت تصویر را درک کند. به عبارتی کاربر یک طرح متعادل را به عنوان یک کل درک می کند.


منابع:

مبادی سواد بصری (داندیس، 1973)

وب سایت بنیاد طراحی تعاملی

مبانی طراحی بصریطراحی تعاملیطراحی رابط کاربریگشتالتطراحی بصری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید