ویرگول
ورودثبت نام
Haniyeh beheshti 81
Haniyeh beheshti 81
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

دانشگاه سوهانک هنر جنگ نقد فیلم بوی پیراهن یوسف با موضوع ایثار و وداع

حانیه بهشتی


فیلم بوی پیراهن یوسف فیلمی است به کارگردانی ابراهیم حاتمی‌کیا و تهیه‌کنندگی مجید مدرسی. فیلمنامه این فیلم را حاتمی‌کیا به همراه داریوش مؤدبیان نوشته است

بوی پیراهن یوسف درباره انتظار و منتظران است. منتظرانی که برخی عاقلند و برخی عاشق، برخی باور دارند و برخی تردید و برخی صبورند و برخی ناپایدار. اما نتیجه به هر حال فرقی نمی کند. معجزه ایمان، عاقلان و عاشقان را یکسان به وصل می رساند

خلاصه داستان بوی پیراهن یوسف بدین شرح است: «دایی غفور، راننده تاکسی فرودگاه، با وجود همه مدارکی که ثابت می‌کند پسرش یوسف در جنگ شهید شده، هنوز فکر می‌کند که او زنده است و حتی حرف دامادش را که شاهد شهادت یوسف بوده قبول نمی‌کند، و با این‌که پلاک یوسف را هم از شکم یک کوسه صیدشده یافته‌اند، همیشه منتظر است یوسف روزی بازگردد. دایی‌غفور در فرودگاه با دختر جوانی به نام شیرین آشنا می‌شود که برای یافتن برادرش خسرو که در جنگ گم شده از پاریس به ایران آمده است. این آشنایی به مرور دامنه بیشتری پیدا می‌کند؛ دو نفر که هر دو منتظرند و جست‌وجوگر برای پیدا کردن آشنایی که در دل جنگ گم کرده‌اند».

اکران عمومی بوی پیراهن یوسف از ۲۰ تیر ۱۳۷۵ آغاز شد و در مجموع کارکرد متوسطی داشت.سوژه اصلی داستان فیلم بازگشت آزادگان جنگ تحمیلی به کشور است، و جزو شاخص‌ترین آثار سینمایی درباره این موضوع محسوب می‌شود

خسرو همان یوسف است، شیرین همان نسرین (به همین دلیل غفور نسرین و شیرین را شبیه هم میدانست )و لامپ‌های ریسه‌شده استقبال همان ریسه‌های عروسی. فیلم به‌ظاهر با ریسه‌های عروسی آغاز میشود

حلقه پیوند همه، دایی غفور است؛ دایی همه، که راننده است و همه را به مقصد می‌رساند، اما درعین‌حال، خودش بزرگ‌ترین منتظر این جمع است. گویی در این جهان، بازی انتظار و پیوند درگرفته… و فیلم، خوب موفق می‌شود این مفهوم را در لایه‌های مختلف و بین شخصیت‌های گوناگون به انجام برساند.»

بازی علی نصیریان در این فیلم فوق العاده است و موسیقی فیلم نیز به یاد ماندنی است. این فیلم در زمان نمایشش چه در جشنواره و چه در اكران عمومی با استقبال چندانی مواجه نشد، اما پس از گذشت چند سال به فیلمی محبوب و دوست داشتنی بدل شد.

پلاک در اینجا جای خالی یوسف را پر می‌‌کند و به عنوان نماینده او مشخص می‌‌شود. ریسه‌‌ها نیز که درون ‌مایه دیگری در فیلم هستند بنابه موقعیت‌‌های دراماتیک معنا و کارکرد مختلفی پیدا می‌کند. ریسه‌‌های روشن از خبر خوبی حکایت دارند که قرار است بی‌افتد و زمانی که ریسه‌‌های روشن خانه در اثر باد و باران خراب می‌شوند از اتفاقی بد خبر می‌‌دهند

از یک طرف حاتمی ‌‌کیا در پرداخت‌‌ کاراکتر دایی غفور موفق عمل کرده اما در پرداخت دیگر شخصیت‌‌ها ضعیف عمل کرده است، از طرف دیگر فیلمنامه دارای منفذهایی است که به منطق روایی فیلم آسیب می‌‌زند. مثلا از شخصیتی مثل شیرین که زمان زیادی را در خارج از کشور زندگی کرده و حتی مرگ پدرش را از یاد برده، دور از ذهن به نظر می‌‌رسد که برای دیدن برادرش به ایران برگردد، چه برسد به آنکه بخواهد شیدا و مجنون باشد.

در کل حاتمی‌کیا سعی داشت مفهموم انتظار را برای تماشا چی تداعی کند بگونه ای که حتی این فیلم را نوعی از انتظار برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه می‌داند . او علاوه بر انتظار مفهوم صبر و امید هم به خوبی به تصویر کشیده به راستی بوی پیراهن یوسف بسیار شبیه به دستان حضرت یوسف هم بود پدری که با عماق وجودش باور دارد پسرش زنده است و روزی برمی‌گردد و مردمانی که او را توهمی می‌خوانند. و حاتمی کیا با موسیقی متن بی نظیر با اجرای استاد مجید منتظری به خوبی این را نشان داد. ولی بهتر بود بیشتر عنق رابطه شیرین و خسرو را نشان می‌داد تا بیننده بیشتر انتظار شیرین را باور کند از طرفی حاتمی کیا با زبان دایی غفور این را می‌فهماند مردم مهم نیستند بلکه باور و امید شیرین مهم بودن و این هم به گونه ای شاهکار است.

پیراهن یوسفبوی پیراهنفیلمدانشگاه سوهانکهنر جنگ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید