ویرگول
ورودثبت نام
Somaye
Somaye
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

تنهایی

من همیشه توی مدرسمون احساس تنهایی میکردم بعد از اون هم توی این چند سال احساس تنهایی کردم با وجود اینکه بین دوستام بودم. یه دوره ای هم خیلی ناراحت بودم و توقع بیجایی هم داشتم از اینکه دلم نمی‌خواست بخاطر چیزهای مادی و ظاهری که ممکنه من داشته باشم باهام دوست باشند‌.ولی الان از اینکه تنهام خیلی راضی ام چون دیگه خودم رو خوب بلدم.

من تنهایی بیرون میرم و تنهایی قدم میزنم.تنهایی کتاب فروشی میرم و کتابها رو نگاه میکنم و میخرم‌.تنهایی کتاب هامو میخونم و کسی نیست براش تعریف کنم ودرموردش حرف بزنیم.تنهایی فیلم می بینم.تنهایی درس میخونم.تنهایی موزیک گوش میدم.وقتی توی خونمون تنهام کسی نیست بهش زنگ بزنم بیا پیشم خودم تنها وقتم رو میگذرونم‌.نیست که تلفنی ساعتها باهاش حرف بزنم و بخندیم.تنهایی از خودم عکس میگیرم.تنهایی همه چیزها رو انتخاب میکنم.و از اینکه دوستی ندارم ناراحت نیستم.

متولد اسفند78،علاقمند به نوشتن!البته طنز نویسی:)) و یک کنکوری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید