ویرگول
ورودثبت نام
امیرحسن احمدی
امیرحسن احمدی
امیرحسن احمدی
امیرحسن احمدی
خواندن ۳ دقیقه·۷ ماه پیش

1984

یکی از شکایت ها و دلایل افسردگی و ناراحتی من نسبت به زندگی واقعی این هستش که: چرا زندگی واقعی اینقدر خیل خفن و غیر باحاله چرا فانتزی نیست تو دنیای واقعی که داریم زندگی میکنیم زندگی خیلی روزمرس یعنی به شخصه در طول هر روز چیکار میکنم؟ کتاب میخونم گیم میزنم انیمه میبینم مانگا کتاب دانشگاه خواب و همین چرخه هر روز تکرار میشه. از چرخه خارج بشم با دوستام میرم بیرون. شاید بگید زندگی تو خسته کنندس زندگی واقعی خیلی ها خفن تره! اون خفن تره ها چیه؟ بیاید برسی کنیم!

یه نفر دوست دختر یا همسر داره خب بله زندگی بیشتر بهش خوشمیگذره ولی خب یکم بیشتر، زندگی از آن رو به این رو نمیشه و من سینگلم. یا یکی خیلی خیلی پولداره و هر عشقو حالی دلش بخواد میکنه نهایتش یه ماشینو یه پارتیو یکم غذاهای خومشزه تره دیگه... بله قبول زندگی بهش بیشتر از من خوش میگذره اما هنوز هم به تجربه دنیاهای فانتزی نمیرسه. منظور من از این جمله آخر چیه؟!

اینکه شما در دنیاهای فانتزی و رویاها(ویدیوگیم، انیمه، مانگا، کتاب، فیلم و سریال و کلا هر کتگوری ئی) اتفاقاتی خارق العاده برات میفته. شما میتونی در دنیای ویچر خون آشام ببینی جادوگر ببینی. ویچر ببینی اصلا! یا در دنیای سایبرپانک تو شهر نایت سیتی زندگی کنی و به سال 2077 بری. غیر ممکن هارو ممکن کنی و از این دست چیز ها. اما خب زندگی واقعی من نوعی به شخصه خیلی روتین در و عادی تر از اینه. کاملا عادی در یک چرخه نرمال دارم زندگی میکنم. نه درحال رنج کشیدن نیستم!(مگر بخاطر بی معنایی که یک رنج ذهنی هست وگرنه زندگی من ناخوشایند یا در سختی نیست) خب حالا حلا این همه ماخولیا گفتم که به چی برسم؟ اینهمه حرف زدم و هنوز یک کلمه هم درمورد کتاب 1984 صحبت نکردم.

نکته همینجاست. کلی توضیح دادم که بگم زندگی در دنیاهای خیالی که ساخته شدند خیلی خیلی لذت بخش تر و خوشایند تر از زندگی کردن در دنیای واقعی هست. حتی با اینکه یک رویای توخالیه و دنیای واقعی رو باید چسبید اما نه دنیای خیال رو. اما کتاب 1984 دقیقا برعکسه! من وقتی وارد دنیای کتاب شدم و خودم رو در اون فضای سرد اون خونه های حال بهم زن اون آدمای حال بهم زن اون اجبار اون ترس اون حالت انزجار وینستون رو تجربه کردم. حالم بهم خورد سرم درد گرفت. اصلا یه جوری بود. خدا همچین زندگی ای رو به روی کافر نیاره. خیلی خیلی زندگی مزخرفی بود، شهر مزخرفی بود، وضعیت مزخرفی بود. بزار اینطوری بگم که وقتی دارم یه داستانی رو تجربه میکنم بینهایت مشتاق و شهوت دارم که برم جلو تر و ببینم تهش چی میشه. اما 1984 هرچند صفحه میخوندم باید برمیگشتم به دنیای واقعی تا حالم از اون تهوع و تعفنی که تو دنیا گرفته خوب بشه و ریکاور بشم و بعد برم سراغ ادامه کتاب. خلاصه که دنیای حال بهم زن و منزجر کننده ای بود فک نمیکنم هیچکس هیچوقت دوست داشته باشه زندگیش مثل وینستون یا افرادی که دارن درکنارش زندگی میکنن باشه.

کتاب 19841984کتابمعرفی کتابزندگی رویایی
۶
۰
امیرحسن احمدی
امیرحسن احمدی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید