ویرگول
ورودثبت نام
امیرحسن احمدی
امیرحسن احمدی
امیرحسن احمدی
امیرحسن احمدی
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

من ...تو پوچ گرایی من ... تو پوچ گرایی

کلی ویدیو گیم هست که بازی نکردم و له له میزنم واسه بازی کردنشون. کلی کتاب هست که باید بخونم و نخوندم. امروز توسط یک بنده خدایی و یکی از دوستام متوجه شدم من اندازه بز از فلسفه نمیفهمم و کلی فلسفه هست که باید بخونمشون کلی انیمه هست که باید ببینم و همه اینارو اگر انجام بخوام بدم حتی با سرعتی که من دارم(3 ایکس نگاه میکنم، بازیا رو خیلی سریع میرم، کتابارو سریع میخونم) حداقل همه اینا 3 سال تخمین میزنم وقت بگیره. این تاریکی و بیهودگی و بیحالی رو اصلا نمیفهمم الان که دارم به این موضوع نگاه میکنم. یه چیزی که همون دوستم که ذکر کردم میگفت این بود که تو به سمت هیچ عمل یا خواسته ای نمیری چون شاید خواسته حقیقیت نیستن از ته قلبت(قبول دارم که این جمله شعاری و کلیشه ای بنظر میاد اما خب من یه آدم شعار دهنده هستم) نمیخوای. و اگه از ته قلب و خواسته قلبیت باشه خودکار تنبلیت برطرف میشه(اینطوری نگفت اما خلاصش میشه این.)
خلاصه تمام متون بالا میشود: من هدف زندگیمو پیدا کردم. کسب علم فلسفه روانشاسی تاریخ فیزیک ریاضی اختر شناسی نجوم پزشکی. الان که داشتم با خودم فکر میکردم من به همه اینا علاقه دارم. نه علاقه دارم حسمو توصیف نمیکنه،شهوت دارم. منظورم اینه که احساساتم هنگام کسب علم(مطالعه اینا) به وجد میاد. مثل وقتی که موقع باس فایت آدرنالین ترشح میشه یا مثل وقتی که اولین بار دست یه دختریو لمس کردم مثل همه مثال هایی که زدم هنگام کسب علم(حالا لحظه به لحظه نه ولی در لا به لای مطالعه متون کتاب ها) به وجد میام. پس من هدف زندگیمو پیدا کردم البته فعلا اونم این هستش که کسب علم کنم. و این شهوت درونیم رو پاسخ بدم.

زندگیهدفنیهیلیسمپوچگراییخوشحالی
۴
۰
امیرحسن احمدی
امیرحسن احمدی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید