روزهاي پردغدغه ماندن بر سر دوراهي انتخاب پرستار يا سپردن كودكم به مهد، خاطرم هست.
با شخصي كه به عنوان پرستار به من معرفي شده بود، تماس گرفتم. صحبت هاي او به دلم نشست، قرار شد او را ببينم. هرچه به روز موعود سپردن كودكم به او فكر مي كردم، دلهره اي عظيم وجودم را فرا مي گرفت.
قبل از ديدارمان، از اطرافيانش تحقيق كردم، متوجه شدم برخي حرف هاي او در مورد اعضاي خانواده و شرايط زندگيش حقيقت ندارد.
انتخاب پرستار را به كلي كنار گذاشتم و شروع كردم به تحقيق و جستجو براي يافتن مهد كودك …
مهد كودك هاي اطراف منزل را ديدم، اتاق هاي كم نور، كوچك و دلگير، حياط كوچك و بدون وسايل بازي و امكانات…
از ميان همه آنها كه ديدم و بررسي كردم، مهدكودكي را انتخاب كردم كه كودكان بيشتري مهمانش بودند. آراستگي فضا، نظافت، نظم و ترتيب، محيط رنگارنگ و پر از تزيينات، مدير با دسيپلين، نزديكي مسافت تا منزل، حس محيط شاد براي كودكان، توجه م را جلب كرد و ثبت نام كردم.
دلم را به دريا سپردم،
كودكم را اول به خدا سپردم و بعد به مهدكودك، كلاس شيرخوار، از كودكان تا سن دو سال نگه داري مي كرد. اين مدت مشكل خاصي نديدم، جز مريضي هاي پي در پي كه به خاطر ورود كودك به اجتماع است.
كلاس نوپا شروع مشاهده رفتارهاي عجيب در فرزندم بود.
امتناع ورزيدن از رفتن به مهد و گريه هاي سر صبح…
دو سال از ورود فرزندم به آن مهدكودك گذشته بود، گاهي ديدم موقع بازي، عروسك هايش را تهديد مي كند كه هركي شيطوني كنه مي فرستيمش كلاس خاله منير… خاله منير مربي كلاس شيرخوار كه اتفاقا بچه ها دوستش داشتند.
اين نشانه ها را جدي نگرفتم، بعد از مدتي بهانه مي آورد كه به مهد نرود، گاهي هم از قبل تصميم مي گرفتم او را به خانه مادربزرگ ببرم، تا اينكه يك روز كه مي خواستم در خواب او را به مربي مهد تحويل دهم بيدار شد و به هيچ عنوان حاضر نشد وارد مهدكودك شود…
اصولا اعتقاد دارم مهد كودك به رشد اجتماعي بچه ها كمك مي كند، اما مهد كودكي كه امن باشد.
نشانه هايي كه با ديدن آنها بايد سريع تر هشيار مي شدم:
تهديد بچه ها، نظم بيش از حد، اينكه مدير با مربيان بسيار خشك و جدي رفتار مي نمود. اعمال تبعيض بين كودكان، اينكه مدير به هيچ عنوان انتقادپذير نبود و حرف والدين را نمي پذيرفت و از همه مهمتر ، موقع تحقيق متوجه شده بودم كه اصلا تمايلي نداشتند، والدين دوربين هاي نصب شده در دفتر را حتي ثانيه اي ببينند، يا اينكه موقع جدايي كودك از والدين، اجازه نمي دادند والد كنار كودك بماند تا كمي آرامش پيدا كند و از اضطرابش كاسته شود.
پس اگر اين نشانه ها را ملاحظه كرديد، در انتخابتان كمي بيشتر تامل كنيد.
مهد كودكي كه تا زمان انطباق كودك با محيط و مربي جديد، به والد اجازه حضور كنار فرزندش را مي دهد تا اضطراب جدايي كم كم از بين برود.
فضاي كلاس متناسب با تعداد كودكان باشد،
به اندازه كافي مربي در كنار كودكان جضور داشته باشد.
رده هاي سني مختلف كودكان در كلاس هاي جداگانه باشند.
مدير و مربيان، آرام و مهربان بوده و خشونت و تهديد در كار نباشد.
از همه مهمتر، مدير هميشه در مهدكودك حضور داشته باشد و نظارت فعال روي رفتار مربيان و حتي كودكان داشته باشد.
شما چطور فكر مي كنيد؟
انتخاب مهدكودك، قسمت آخر:
اگر بخوام در مورد تجربه فرستادن كودك به پيش دبستاني كه در مهد كودك هست، براتون بگم، بايد بگم كه كار اشتباهي هست.
پيش دبستاني، يه دوره آموزشي هست كه كودك رو آماده ورود به مدرسه مي كنه، مثلا، اينكه كم كم نحوه صحيح گرفتن قلم در دست رو ياد بگيره، مهارت هاي دست ورزي كودك تقويت بشه و از همه مهم تر با قوانين مدرسه و نظم آشنا بشه.
همه اينها موارد بسيار مهمي هستند كه كودك رو آماده ورود به كلاس اول مي كنه و اين موارد در پيش دبستاني هايي كه در مهد كودك هست به صورت جدي مورد توجه قرار نمي گيرند.
پس اگه كودكي داريد كه در سن پيش دبستاني هست، پيشنهاد مي دهم تحقيق براي انتخاب مدرسه مناسب فرزندتون رو در اولويت قرار بدين.
تو پست هاي بعدي، در مورد تجربه ام براي پيدا كردن مدرسه خوب براتون ميگم، اميدوارم كه اين موارد براي شما مفيد باشه و بهترين انتخاب رو داشته باشيد.