آموزگار اگرچه خداوندگار نیست
جز کردگار برتر از آموزگار نیست
با شنیدن کلمهٔ «معلم» یا «آموزگار» چهرهٔ شخصی در ذهنمان شکل میگیرد که با روی گشاده در مقابل دانشآموزان کودک یا نوجوان ایستاده و مطلبی را به ایشان میآموزد. اگرچه این مفهوم، همیشه وجود داشته اما گاهی شاعران با نگاه شاعرانهٔ خود، اشخاص و یا پدیدههای دیگری را نیز، معلم دانستهاند. مثلا در بیت زیر، شاعر، «مادر» را نخستین آموزگار هر کودکی میداند:
دامن مادر نخست آموزگار کودک است
طفل دانشور، کجا پرورده نادان مادری؟ «پروین اعتصامی»
گاهی شاعر، «روزگار» را به عنوان آموزگار خویش معرفی کرده است:
مرا این روزگار آموزگار است
کزین به نیستمان آموزگاری «ناصرخسرو»
هر که نامخت از گذشت روزگار
نیز نآموزد ز هیچ آموزگار «لاادری»
زندهیاد ریحان اسفرجانی «کتاب» را معلم میداند. معلمی که رایگان میآموزد:
بهرت معلمی که دهد درس رایگان
آیا به جز کتاب شناسی که را مگر؟
امیر معزّی از «خرد» به عنوان بهترین آموزگار نام میبرد:
در شاهی و هنر، خرد آموزگار توست
واندر جهان به از خرد آموزگار نیست
اگرچه به گفتهٔ نظری نیشابوری «درس ادیب اگر بود زمزمهٔ محبتی / جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را» اما در کنار مهربانی و محبت، گاهی نیاز است معلم نامهربان باشد. صدالبته که این سختگیری و نامهربانی (بهرهگیری از قوهٔ قهریه) در جهت آموزش و به صلاح دانشآموز است. قاآنی میگوید:
زند استاد اگر سیلی به شاگرد
نباشد جز پی آموزگاری
سعدی علیهالرحمه نیز در همین خصوص میگوید:
پادشاهی پسر به مکتب داد
لوح سیمینش در کنار نهاد
بر سر لوح او نوشته به زر:
جور استاد به که مهر پدر
همهٔ آنچه خواندید یک قطره از دریای شعر شاعران در توصیف معلم است. آیا میتوان آموزگار را در واژهها گنجاند؟
درک خرد قاصر است تا بتوان داد
یک ز صد اوصاف از مقام معلم «ریحان اسفرجانی»
از بهاران کی توان با غنچهای تعبیر کرد؟
عشق را کی میتوان با واژهای تفسیر کرد؟
ای معلم، از تو گفتن وصف یک بیانتهاست
کی توان با پرتوی، خورشید را تقدیر کرد؟ «سهیلاسادات اولیایی»
گردآورنده: محسن برزوک _ دبیر زبان و ادبیات فارسی شهرضا
طراح لوگو: محمدامیر شفی