امروز درگیر فعالیتی فیزیکی بودم و از آنجایی که ذهن، ثانیهای از فعالیت نمیایستد و فعالیت فیزیکیام از روی عادت و بدون تمرکز خاص انجام میشد، ذهن سراغ لایههای ناخودآگاه، پنهان و دور رفته بود. تصنیفی از هاتف در مغزم، در قلبم مرور میشد و ناخودآگاه بر لبم جاری شد. تصنیفی که شاید سالها بود نشنیده بودم. شعری که به اعتقاد من، شاهکار هاتف اصفهانی است و زندهیاد شجریان با نوای گرمش آن را مانا و جاودان ساخته. به وزن عروضی کمکاربرد شعر دقت کنید: متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن!
چه شود به چهره زرد من
نظری برای خدای کنی
که اگر کنی همه درد من
به یکی نظاره دوا کنی
تو شهی و کشور جان تو را
تو مهی و جان جهان تو را
ز ره کرم چه زیان تو را
که نظر به حال گدا کنی
تو کمان کشیده و در کمین
که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین
که خدا نکرده خطا کنی
برای شنیدن این تصنیف زیبا میتوانید از لینک زیر استفاده کنید:
https://imamag.ir/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B4%D8%AC%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D8%B5%D9%86%D9%8A%D9%81-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%BA.p29176