من از نسیان پیری دل به این خوش میکنم صائب / که بیرون میبرد از خاطرم یاد جوانی را
صائب خود را در پیری از جوانان دلخوشتر میداند:
گر چه پیریم از جوانان جهان دلخوشتریم / خندهها بر صبح دارد موی چون کافور ما
نظیری هم مانند صائب، پیری زندهدل است:
در پیری از هزار جوان زندهدلتریم / صد نوبهار رشک برد بر خزان ما
حافظ میگوید:
من پیر سال و ماه نیم، یار بیوفاست / بر من چو عمر میگذرد، پیر از آن شدم
فرصت شیرازی هم مضمون حافظ را بدینگونه بیان میکند:
من نه پیر سال و ماهم گر سپیدم موی بینی / حسرت زلف سیاهی در جوانی کرده پیرم
گاهی شاعر از روزگار جوانی با حسرت یاد میکند:
تعلّقم به حیات است وقت پیری بیش / که مفت باختهام موسم جوانی را «کلیم کاشانی»
سحرگه به راهی یکی پیر دیدم / سوی خاک خم گشته از ناتوانی
بگفتم چه گم کردهای اندرین راه؟ / بگفتا: جوانی، جوانی، جوانی «ملکالشعرای بهار»
درد پیری را جوانی میکند درمان و بس / آه کاین درمان نباشد در دکان هیچکس «صائب»
شهریار از زودگذر بودن جوانی و فرارسیدن ناگهان پیری مینالد:
طفل بودم، دزدکی پیر و علیلم ساختند / آنچه گردون میکند با ما نهانی میکند
شبیه به همین مضمون در شعر «علی مقیمی» هم دیده میشود:
چه زود پیر شدیم و چه دیر فهمیدیم / که عشق هر چه ز ما برد، ناگهانی برد
بسیاری از شاعران سفارش به بهره بردن از موسم جوانی میکنند. پروین اعتصامی میگوید:
مخسب آسوده، اِی برنا که اندر نوبت پیری/ به حسرت یاد خواهی کرد ایام جوانی را
صائب در این بیت جوانان را به همنشینی با پیران و پندگیری از ایشان سفارش میکند:
جوان را صحبت پیران حصار عافیت باشد / به خاک و خون نشیند تیر چون دور از کمان گردد
با این همه، پیر بودن به سفیدی مو و به قول حافظ به سال و ماه نیست. شاعر میگوید:
پیری آن نیست که بر سر بزند موی سپید / هر جوانی که به سر عشق ندارد پیر است
بسیاری از چیزها سن و سال نمیشناسد و حتی پیران بهتر از پس آن بر میآیند! ضربالمثل است که «دود از کنده بلند میشه». شاعر میگوید:
منع در پیریام مکن از عشق / عشق را پیری و جوانی نیست «محمود قاجار»
گردآوری: محسن برزوک