یه نفر...
یه نفر...
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

امروز چی شد ؟؟

خب بازم سلام

امیدوارم حالتون خوب مثل پرفسور شیخ عطار کبیر باشه...

این اولین *مدرسه نویس* من هست و خب از این موضوع خیلی وشحالم و یه جورایی باهاش حال میکنم

خب مقدمه چینی زیاد نکنم امروز با وجود اون حس بعد اون شناخت دونه دونه همه دارم به نتیجه های خوبی میرسم بعد از یک لایسنس قشنگ برای پرفسور امریکن شیخ عطار و تایید پرفسور یک رضایت خوبی داشتم و زنگ بعدش هم چیز خاصی برای جغرافی نبود و یک معلم جدید اومد که اصلا کار خاصی به دلیل شلوغی کلاس نتونست بکنه به جز بیرون کردن 2 نفر ... زنگ بعد هم سر پویش ( اولین جلسه با تعجب ) که یکی از مهم ترین زنگ های امروز بود حرف های زیاد زده شد که به دونه دونش باید فکر کرد از عوض شدن بیژنی بعد این موضوع و کمک به من ( در نقش نماینده ) برای جمع کردن بچه ها و سکوت خوب کلاس یکم نظرم راجب بهش عوض شد ولی خب امیدوارم ماندگار بمونه ولی سر پویش یک حرفی زده شد که دوست داشتم زنگ ناهار با امرل ( تنها کسی که الان از اکیپ قبلیمون میتونم یه حسابی روش بکنم برای اینکه حرفمو میفهمه (((( البته انشالله که این طوره )))))) راجب بهش حرف بزنم که نشد این بود که یک سری از بچه ها و رفیق ها قبلی رو دور هم جمع کنید و ببینید ماجرا چیه حرفشون رو بشنوید و خب یاد ماجرا شمیران سنتر افتادم که با این شرایط واقعا از این کار پشیمون شدم ( اوضاع یکم آمبولانسیه ) بعدش هم تو پویش راجب یک سری از وظایف چرت و پرت و مسخره نماینده صحبت شد که واقعا با این اوضاع من باید یقه هرکسی زنگ تفریح پایینه رو بکشم بیارم بالا که خب مسخرست و غیر قابل اجرا ولی خب باهاش یه طوری کنار میام بعدشم هم کلاس های متداول پرفسور که چیز خاصی نبود بعد از زنگ ناهار و نماز و رفتن به نمازخانه مدرسه متوجه شدم برعمس دوشنبه که رفته بودم فقط آرین تو نمازخانه نیست ( ولی واقعا بعد از دیدن همیشگی آرین تو نمازخانه جدی نظرم راجب بهش بسیار مثبت شد ( البته تو این مورد )) بلکه امروز پارسا ( عاشوری ) ، مجتبی ، اقای رضایی ، اقای سادات منصوری و آرین هم بودند که خب امیدوار کننده بود

البته دارم به چیز هایی فکر میکنم که مسئولیتی که باید همه انجام بدن تو دوره ما و یک نفر انجام بشه ولی شاید از طریق یک سری ها مسخره میشه ولی باید اهمیتی بهش نداد و کار خودشو آدم بکنه که البته امیدوارم منم بتونم یک کاری کنم ولی با وجود چند نفر تو کلاس کار سختیه ....(( آره شنیدم !!!! )

خب ولش کن زنگ دفاعی هم که اصلا چرت و پرت ولی یک صفحه جزوه مسخره ولی فکر من بیشتر تو پژوهشی بود که اون گروه که بهش فکر میکردم که ابتین به خاطر موضوعی که با بدترین شکل اونو به من گفت از اون گروه رفت و خواست بره با یک نفر دیگه که فکر میکردم چیکار کنم ( البته که هنوز رضا و امرل هستند ) و به چرایی دورو بودن یا فراموشی و یا علت اینکار فکر میکردم که خب به نتیجه نرسیدم

تا جایی که بعد از کلاس اخر پرفسور امرل موقع تعطیلی بهم گفت مثل اینکه ابتین دوباره میخواد بیاد که التبه من فکر میکردم بعد از اون حرف ابتین به من اصلا بخواد اینکارو بکنه که با نظر جمع ابتین دوباره میخواد بیاد ولی یکم راستش اتفاقات مدرسه داره اذیتم میکنه اینکه فضولم یا چی رو نمیدونم فقط از *صحبت نکردن* بقیه باهام در مورد موضوع ها میترسم که چرا داره این اتفاقات میافته ( منظورم اینه که چرا باید راجب به موضوع های خودمونی با یک فرد دیگه صحبت بشه ؟؟!!! )

خب و این بود تمام حرف های امروز من و ماجرای امروز امیدوارم اگر انقدر بیکار بودی یا برات جالب بود که این متن رو بخونی خوشت اومده باشه شلیل صادراتی درجه یک :))

این هم یک عکس همین طوری برای موضوع
این هم یک عکس همین طوری برای موضوع



کارکلاسزنگ ناهارمدرسهروز نوشت
من که هنوز خودمو نمی‌شناسم شاید شما بشناسید
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید