شاید بهتر باشه بجای معرفی خودم اول از همه برم سراغ هر چیزی که تو دلمه و میخوام به زبون بیارم ( بعدا حتما معرفی میکنم خودمو ) به قول یه نفر : "شاید ویرگول بهترین جا برای برای حرف زدن هست" که خب با خودم گفتم چرا من امتحانش نکنم.
پس بسم الله...
اقا از اینجا شروع کنم بعد یک سری ماجرا که شاید جرقش از یک کلاسبندی ساده شروع شد من کلا یکم تغییر کردم و فکر کنم بقیه هم فهمیدند برای همین کارم ساده تر شد با رفتار با بقیه ( اکیپ قبلیمون ) و خب این موضوع باعث شد همه رو بشناسم و بتونم درست درباره بقیه فکر کنم .
*شاید از این به بعد کمتر حرف بزنم بیشتر گوش بدم ( بعدا دربارش یه پست میذارم حتما )
و شاید مهمترین دلیل من برای اومدن به ویرگول این بود که دیدم نمیتونم راحت هر چیزی رو به هر شخصی بگم پس با واسطه حرف میزنم ( امیدوارم جواب باشه ) الان هم راستش نمیدونم از کجا شروع کنم ؟!! ولی به دلیل این عنوانی که برای این پست انتخاب کردم پس از اینجا شروع میکنم که آدم ها انعکاس رفتار هاشون هستند من توی پژوهشی فانوس سال پیش پروژه خوبی نداشتم چون توی یک گروه با یکی بودم که اصلا شناخت خاصی ازش نداشتم و خب طبیعتا به خاطر عوض کردن پژوهشیم بوده ولی توقعی که شاید الان بعضی ها از رفیق هاشون دارن من اون موقع داشتم...
و امیدوارم پژوهشی امسالم بهتر پیش بره ( امید بهترین چیزه ممکنه :)
الان هم میخوام از این به بعد روزنامه نویس و خاطرات و همه چی رو تو این ویرگول بنویسم که خب خوشحالم بابت این موضوع و خب بخوام بازم حرف بزنم ببینید من تو این دوره زمانی که گفتم تغییر کمی کردم ترجیح دادم یک سری رو اونقدر که براشون ارزش قائل میشدم دیگه نشم و به عنوان یک هم دوره ای روشون حساب کنم که خب تا الان به نظرم تصمیم درستی هست و البته یک سری افراد هم براشون ارزش خاصی قائل بشم .