بعد از سه ماه مشغول نوشتن پایان نامه بودن و دفاع ازش، اولین ماه تابستون فرصت مناسبی شد تا یکی از کتاب های لیست نخونده هام، تیک بخوره! کتابی در مورد جماعتی ابله، اتحادیه ابلهان!
بذارید حرف آخر رو اول بگم، بنظرم اونقدری که مترجم شلوغش کرده بود و دیگران گفته بودن کتاب درجه یکی نبود ولی از خوندنش لذت بردم. یعنی اینطور نبود که نتونم بذارمش زمین و مجذوبم کنه ولی خب خسته کننده هم نبود. بر عکس کتابی که الان دارم می خونم و فقط می خوام زودتر تموم بشه! :)
خب یکم از داستان بگم، قهرمان کتاب یه پسر چاق و گنده به اسم ایگنیشس بود که به همراه مادرش زندگی می کردن و من تا اواسط داستان فکر میکردم که مشکل ذهنی داره و مثلا ذهن و فکرش به اندازه ی جسمش رشد نکرده. انقدر که مثل بچه ها آویزون مادرش بود و براش دردسر درست می کرد! و من واقعا ازش متنفر بودم! یه آدم عقده ای ، تنبل، خودخواه و دروغگو! کسی که اصلا فضای ذهنیش رو درک نمی کردم و بنظرم تو یه سری توهمات زندگی میکرد. همین هم باعث شد که بگم رمان اونقدری که میگن خفن نبود!
ایگنیشس به اجبار دنبال کار می گشت و بالاخره راهی یه تولیدی تقریبا ورشکسته شد. شلوار لوی، که صاحبش هیچ اهمیتی بهش نمی داد و ایگنیشس خیر سرش تلاش می کرد که اوضاع رو بهبود ببخشه :)) اما فقط شرایط رو بدتر کرد و کلی بدهی رو دست آقای لوی گذاشت!
بعد از اینکه اخراج شد رفت و سوسیس فروش شد و باورم نمی شد که تو این شغل شریف هم نتونست مثل ادم پول در بیاره، انقدر که خودش سوسیس ها رو می خورد!!! :)))
آخرای داستان مادر ایگنیشس با تحریک دوستش تصمیم گرفت اونو به یه بیمارستان مخصوص بفرسته و باورتون نمی شه که چقدر دعا کردم تا موفق بشه!! حیف که نشد و قصه تموم شد...
شخصیت دیگه ای که تو داستان بود و اونم درک نمی کردم، دوست دختر سابق ایگنیشس یعنی میرنا بود. این دختر هم تو ذهن و دنیای خودش زندگی می کرد و خیلی انتزاعی بود! البته اینکه یه دختر پر شر و شور و آرمان گرا بود رو دوست داشتم. ولی تهش نفهمیدم تو رابطه اش با این پسر عجیب دنبال چی بود!؟
و اینکه اولش که کتاب رو میخواستم بخونم، سرنوشت نویسنده واقعا متاثرم کرد و دلم سوخت براش و کم هم نبودن هنرمندایی که بعد از مرگشون ارزش واقعی آثارشون درک شده و انواع و اقسام جایزه ها رو به روحشون اهدا کردن! اما اینکه خودکشی کرده واقعا دیگه خیلی طفلکی بود. طاقچه کلی کتاب دیگه هم معرفی کرده که برنده شدن رو بلد هستن، اگر یکم سرعت مطالعه ام و وقت آزادم بیشتر بود احتمالا خوشه های خشم هم انتخاب بی نظیری می تونست باشه. در نهایت اینکه کتاب انتخاب خوبی برای عصرهای طولانی تیر ماه بود و خوشحالم که خوندمش. می تونید از لینک زیر دانلودش کنید: