کیمیاگر، اثر مشهور پائولو کوئیلو نویسنده معاصر برزیلی، آخرین کتابی بود که برای چالش امسال طاقچه مطالعه کردم. کتابی که باید دقیقا همین روزا می خوندم!
این کتاب ماجرای یه چوپان جوان رو روایت می کنه که از کوچ کردن و سفر تو بیابون های اسپانیا لذت می بره و اساسا این شغل رو انتخاب کرده تا همیشه در سفر باشه. اما یه روزی یه رویای عجیب دنیای سانتیاگو (چوپان) رو عوض می کنه... اون راهی سفری می شه که هرگز نرفته، سفر به صحرای آفریقا برای رسیدن به اهرام مصر. اون مامور می شه تا بره و گنج زندگیش رو بدست بیاره. در این راه دچار مشکلات و ماجرا های خطرناک و جالبی هم می شه. مثل گرفتاری تو جنگ قبایل!
سانتیاگو در خلال رسیدن به جان جهان و گنجش، اولین درسی که می گیره اینه که هر آدمی دو راه برای گذراندن زندگی پیش رو داره: به داشته هاش قناعت کنه و یک جا نشین بشه، یا قدم در مسیر حوادث بذاره و به دنبال سرنوشتش بره.خودش هم راه دوم رو انتخاب می کنه.کلی سختی می کشه، چند باری مجبور می شه از صفر شروع کنه اما در نهایت پاداش سخت کوشی و صبوریش رو می گیره: فاطمه! دختر صحرا.
کیمیاگر کتابی بود که واقعا از خوندنش لذت بردم. منم همراه سانتیاگو راهی مصر شدم و در سکوت صحرا به فکر فرو رفتم.
از بین پدیده های طبیعی شاید بیشترین تجربه سفر رو به دشت و صحرا داشته باشم و بسیار هم دوسش دارم. چه شب هایی که برای رصد ستاره ها راهی کویر می شدیم و چه روز ها که برای شروع اردوی جهادی از بیابون های شرقی کشور عبور کردیم. کویر یه جور جاذبه ای داره که شاید هر کسی دوسش نداشته باشه ولی برای من خیلی جذابه. راستش من صحرا و سکوتش رو به وهم ترسناک جنگل ترجیح می دم...
من از کیمیاگر یاد گرفتم که به قلبم اعتماد کنم و اطمینان داشته باشم که راه درستی رو برام انتخاب کرده! هر چند راستش رو بخواهید، تا همین حالا هم اغلب تصمیمات مهم زندگیم رو بیش از عقل ، با اعتماد به قلبم گرفتم. و حالا هم در آستانه ی شروع تصمیمی هستم که سال گذشته و با قلبم گرفتم! به قول این بخش از کتاب:
من که خودمو در معرض اون جریان تند و تیز قرار دادم، تا ببینیم دست روزگار منو به کجا می بره ؟!
لینک دانلود کتاب: