به نام خدایی که جانم از اوست
میتونم بگم این هفته ای که گذشت برای من هفته خمس بود
یه هفته پر از اتفاق های مختلف و عحیب غریب
کلا هر سال وقتی قراره خمس بدم یه طوری تو مذیقه مالی قرار میگیرم که نگو امسال هم از این اتفاق استثنا نبود
من حدودا همه پولم رو رفته بودم بورس خریده بودم بعد یهو بورس به خاطر یه سری اتفاقا شرکع کرد ریزش پیدا کرد و همین طور پولم کمتر و کمتر میشد
از اون طرف حس میکردم وای دارم فقیر میشم چه میدونم کرایه ها یهو گرون شد و اصلا نگم برات
بعد حالا اینا به کنار مغزم انقدر واسش انگار از طرف شیطون شبه و اعصاب خوردی میاد که وای من خمس بدم فلانی بخوره و این حرفا که نگو
وای یعنی باید منو میدیدی یه ادم بی حوصله اعصاب خورد که نگو
تا سال خمسی رسید و شروع کردم حساب کردن
و خیلی حسش قشنگ بود
تو سالی که همه چی چند برابر شد و من پول مشاوره رو سعی کردم زیاد نکنم
تو سالی که هزار جور بالا و پایین شد و خدایی هم قشنگ شد با سفر های زیارنی دیدم الحمدلله باز هم نسبت به سال قبل چقدر اوضاع بهتر شده و خمس امسال فک کنم ۳ برابر سال قبل شد
میدونی این خیلی قشنگه که خدا برای این امر مقدسش یک سال رو قرار داده حداقل از نظر من یعنی بنده من نیا هر شب و هر روز حساب کتاب پول کن
زندگی کن و بعد یه سال ببین چقدر خدا بهت روزی داده
این شکلی خیلی قشنگ تره این شکلی خیلی ناب تره این شکلی حس و حال ادم خیلی قشنگ تره
میدونی من میگم وقای روزی رسون خداست من رو چکار به دنیا و اتفاقاش؟
و خب وقتی رفتم خمس رو دادم قشنگ انگار یه بار خیلی خیلی خیلی سنگین از رو دوشم برداشته شد
اخ که چقدر حالم خوب بود چقدر دلم خندید چقدر حالم خوب شد
کلا اینو فهمیدم باید انجام وظیفه کرد و به خدا سپرد بقیه چیز ها رو
فک میکنم قشنگ ترین چیزی که ما درکش میکنیم عشق بینمونه
خودمون کاری نکردیم ولی خدا بهش برکت داد و هیچ وقت هیج وقت نباید فراموشش کنیم این برکت و این معجزه رو تو زندگیمون
