معرفی کتاب : کتابخانه نیمه شب
نویسنده : مت هیگ
مترجم : محمد صالح نورانی زاده
انتشارات : کوله پشتی
تعداد صفحات : ۳۵۲ صفحه
ژانر رمان : انگیزشی
مت هیگ زاده ۳ ژوئیه ۱۹۷۵ در شفیلد انگلستان به دنیا آمد. او در دانشگاه هال انگلستان در رشته های زبان انگلیسی و تاریخ درس خوانده است و در حال حاضر به نویسندگی و روز نامه نگاری مشغول است.
مت هیگ زمانی که فقط ۲۴ سال داشت ، درگیر افسردگی شدید شد که او را دچار فرو پاشی روانی کرد و تا مرز خودکشی پیش برد. اما خوشبختانه توانست به این بیماری غلبه کند. امروزه او در آثارش با الهام از آنچه که در گذشته تجربه کرده ، به صحبت در پیرامون افسردگی میپردازد .
« کتابخانه نیمه شب » در سال ۲۰۲۰ منتشر شد . خیلی زود این اثر به یکی از پرفروش ترین های کتاب سال و معروف ترین کتاب هیگ شناخته شد . او که هم برای بزرگسالان مینویسد و هم برای کودکان ، با این اثر در ایران نیز مشهور شده است .
در ابتدا کارکتر اصلی داستان مرد است ،اما در اواسط داستان کارکتر مرد به زن تغییر میکند . خود مت هیگ علتش را شباهت زیاد شخصیت اصلی مرد با خودش دانسته ، و به این ترتیب ، جنسیت را تغییر داده است . این کتاب پر است از جملات قصار و فلسفی ، همانند همان داستانهایی که از داستا یفسکی میخوانیم . البته شاید این قیاس از خیلی جهات درست نباشد اما هر دو نویسنده گاه جملاتی میگویند که شما را مبهوت و وادار به تفکر میکنند .
داستان « کتابخانه نیمه شب » ازین قرار است که « نورا سید» فارغالتحصیل رشته فلسفه ، که یک شناگر و موسیقی دان قابلی است. همزمان نیز به یخچال شناسی و حیوانات و محیط زیست واز همه مهم تر به تنها عضو خانوادش یعنی برادرش علاقمند است . او پس از گذراندن یک روز کاملا ناراحت کننده و پر از یأس با یک تصمیم از پیش تعیین نشده ، ناگهان تصمیم به خودکشی می گیرد . او بعد از خودکشی به دنیایی مابین مرگ و زندگی میرود . وارد کتابخانه ای عجیب میشود که تمام کتابهایش در طیف های مختلف رنگ سبز هستند و تا بینهایت کتابها روی هم چیده شده ، طبقه طبقه ادامه دارند .به جز یک کتاب که رنگش با بقیه فرق میکند ،یک کتاب خاکستری رنگ ، که نام کتاب « حسرت ها »است . این کتاب بقدری قطور و سنگین است که نورا مجبور میشود برای باز کردن و خواندن آن ، روی زمین بنشیند و آنرا روی پایش بگذارد .چیزی که در اینجا جالب توجه است این است که در آنجا زمان در نقطه صفر باقی مانده است. در این کتابخانه هر کتاب سبز دریچه ای به جهان های موازیست . فرصت زندگی دوباره ایست که نورا اجازه دارد فقط یک بار آن زندگی را انتخاب و امتحان کند و یا تا پایان عمر در آن زندگی باقی بماند . اما کدام زندگی برای او از همه بهتر است ؟در کدام زندگی به تمام خواسته ها و آمالش جامه عمل پوشانده است و یک فرد موفق و مشهور است؟ در کدام یک از این کتابها ، او عمیقاً از زندگیش خوشحال است و احساس رضایت دارد؟ کسی نمیداند. جز خانم « الم » زن کتابدار که به نورا برای انتخاب هایش فقط میتواند کمک و راهنمایی کند . اما در نهایت تصمیم گیرنده خود نورا است . نورا سید با توجه به آرزوهای تحقق نیافته هایش و حسرتهایش هربار ، وارد زندگی ای میشود .هر بار زندگی های مختلفی را تجربه میکند یک بار یخچال شناس است و به قطب سفر میکند ، در یک زندگی ستاره راک مشهور و پولداریست . در یک زندگی با عشق قدیمی اش ازدواج کرده ، در یک زندگی مدال آور المپیک شنا است و به موفقیت های بزرگی دست پیدا کرده است . در یک زندگی دیگر گمنام و طرفدار حیوانات و محیط زیست است و.....
اما در نتیجه همه این زندگی ها ، چیزی که نورا از آن در میابد این است که این آن زندگی نیست که او خواهانش باشد .درون هر یک ازین جهان های موازی ، درسی نهفته است که نورا خود آنرا با هوش ذکاوتی که دارد ، می آموزد .شاید چیزی که نورا در آخر درک میکند این باشد که هیچگاه « ارزش چیزهای کوچک را نباید دست کم بگیرد.» . حقیقتی که نورا متوجه میشود این است که هر کدام ازین زندگی ها ، تمام آمال و آرزوهای دیگران بوده و نه خودش و شاید همین امر او را به فرو پاشی ذهنی ، افسردگی کشانده و عاملی برای خودکشی اش بوده .در آخر نورا چیزی که متوجهش میشود این است که چقدر زندگی کردن را دوست دارد و میخواهد که زنده بماند ! در نهایت نورا به همان زندگی برمیگردد که شب قبل در آن زندگی ، خودکشی کرده بود اما این بار متفاوت تر از قبل ، چشم به دنیا میگشاید . این بار امید وارانه تر و مثبت تر به همه اتفاقات زندگیش مینگرد. همان زندگی که تا دیروز در آن آرزوی مرگ میکرد ، امروز از زنده بودنش و بودنش در همان زندگی ، احساس خوشحالی میکند. بقول سهراب سپهری عزیز ،
« چشم ها را باید شست ..جور دیگر باید دید .»
این داستان پر انگیزه میشود برای تمام کسانی که گاه در پیچ و خم های زندگی ، میان کوهی از مشکلات ، خودشان را سردر گم ته دره میبینند و احساس عبث و پوچی میکنند . شاید کمی بد نباشد و یا حتی لازم باشد هر از گاهی نگاهی دوباره به این کتاب بیندازیم و ما هم همچون نورا سید به خودمان یاد آور شویم که ؛ « تنها راه یاد گرفتن ، زندگی کردنه !»