این کتاب رو پنج ماه پیش خوندم اما بعد از اینکه متوجه شدم یکی از گزینههای چالش کتابخوانی طاقچهست، تصمیم گرفتم کمی دربارهش بنویسم! موضوع کلی کتاب برای من جدید بود. بخوام یه خلاصهای ازش بگم... دربارهی یه شهر کوچیکه با آدمهای ساده و زودباور و حاکمان ستمگر و خودخواه... هر سال طی یک مراسم، کوچکترین عضو شهر رو به عنوان قربانی توی جنگل رها میکنن که طعمهی جادوگر داستان ما بشه و در عوض جادوگر هم با مردم شهر کاری نداشته باشه و بهشون آسیبی نرسونه. غافل از اینکه تمام این ها، داستان هایی هست که حاکمان شهر از خودشون ساختن تا مردم رو بترسونن و ازشون سوءاستفاده کنن. حالا داستان از جایی شروع میشه که آخرین بار یه نوزاد دختر رو با ناجوانمردی از مادرش جدا میکنن و به عنوان قربانی تو جنگل رهاش میکنن. این اتفاق باعث مریض شدن مادر میشه و درواقع تمام خاطراتش رو فراموش میکنه و به آدم خطرناکی تبدیل میشه. به همین بهونه تو زندان نگهش میدارن... از طرف دیگه جادوگر، نوزاد رو پیدا میکنه و با خودش میبره اما عاشق این بچه میشه و تصمیم میگیره پیش خودش نگهش داره، برخلاف نوزادهای قبلی که میبردتشون به شهرهای دیگه و به خانواده های خوب میسپرده... و خب بخاطر یکسری اشتباهات، این بچه جادو میشه و دادن همچین ابزار خطرناکی به یه بچه فاجعه های زیادی رو به همراه میاره. کلیت داستان هم دربارهی زندگی این دختر هست و اتفاقات خوب و بدی که براش رقم میخوره... تا جای ممکن سعی کردم اسپویل نشه و فقط ابتدای داستان رو گفتم که موضوع کلی دستتون بیاد!
بنظرم این کتاب خیلی سعی داشت از عشق بگه، از عشق آدم ها به همدیگه، از محبت، دوستی، فداکاری... و همینطور از فریبکاری بعضی بالادستی ها گفته بود، از اینکه با دروغ و فریب سعی دارن از ترس مردم تغذیه کنن و به نفع شخصی شون برسن. در انتهای داستان وقتی مردم متوجه این فریبکاری ها میشن، اتحادشون رو بدست میارن و علیه جادوگری که ازشون سوءاستفاده میکرده و روز به روز قوی تر میشده، میجنگن! درسته در نگاه اول ممکنه یه داستان ساده بنظر برسه اما بنظرم خیلی از شخصیت ها، اتفاقات و... رو میشه تو دنیای واقعی هم معادل سازی کرد. فکر میکنم بعضی بخش های داستان، خیلی حالت نمادین داشت.
این کتاب برای نوجوان ها مناسبه اما مخاطب بزرگسال هم میتونه باهاش ارتباط برقرار کنه (اگر به موضوعات تخیلی و جادو و این داستان ها علاقه داشته باشید) و همونطور که گفتم موضوعش برای من جدید بود اما متاسفانه اونطوری که باید جذبم نکرد و کمی برام خسته کننده بود. از اون مدل ها بود که زیادی طولانی بود و بنظرم میشد خیلی کوتاه تر باشه! فکر میکنم اگر خلاصه تر نوشته میشد، میتونست جذاب تر باشه...
بخشی از کتاب که دوسش داشتم:
یک خاطره آنجا بود
آدمی که دوستش داشت، شکست، ناامیدی...
یک قلب، چقدر احساس را میتواند در خود نگه دارد؟!
من این کتاب رو از طریق اپلیکیشن طاقچه خوندم و راضی بودم. اگر شما هم علاقمند به مطالعهی این کتاب در طاقچه هستید، اینجا کلیک کنید!