همونطور که قبلا نوشته بودم با خودم قرار گذاشتم که با دیدن هر قسمت از این سریال، بیام و درموردش بنویسم. و حالا در ادامه میخوام از فصل دوم بنویسم:
1. چیزی به اسم ازدواج بی نقص وجود نداره. گاهی آدم ها ممکنه شرایطی رو به همدیگه تحمیل کنن و درنهایت ببینن که واسشون بد هم نشده و تصمیم خوبی گرفتن. اما شاید بهتر باشه آدما باهم تصمیم بگیرن و خودشونو باهم تطابق بدن بجای اینکه به هم فشار بیارن تا نظر خودشونو به دیگری تحمیل کنن، حتی اگه نظر و تصمیم درستی باشه...
2. اولین الگوی هر کودگی، پدر و مادرش هستن. گاهی تمام تلاشمون رو میکنیم که بعضی خصوصیات منفی والدینمون رو نداشته باشیم یا در خودمون از بین ببریمشون. گاهی سعی میکنیم تو خصوصیات خوب بهشون برسیم و مدام خودمون رو باهاشون مقایسه میکنیم. ارتباط بین والدین و فرزندان واقعا ارتباط پیچیده و عجیبیه...
3. باید با هم حرف بزنیم! یکی از نکات مهم این قسمت همین جمله کوتاه بود. گاهی مشکلاتی تو زندگی برامون پیش میاد که بهتره درموردش با دیگران صحبت کنیم تا بتونیم حلش کنیم. حرف نزدن و گوشه گیر بودن به معنای قوی بودن نیست. این کلیشه مخصوصا درمورد مردها وجود داره که باید بار تمام مشکلاتشون رو تنهایی به دوش بکشن تا قوی بنظر بیان، نباید مشکلشون رو با کسی مطرح و درخواست کمک کنن، درحالیکه این یک کلیشه منسوخ شده بیشتر نیست... همینطور گفتگو یکی از مسائل مهم در زندگی مشترکه! کم شدن گفتگو در خانواده ممکنه شروعی برای سرد شدن رابطه باشه...
4. لحظه هایی هست که با یک اتفاق ممکنه تمام زندگیمون ناگهان تغییر کنه و به دنبال این تغییر مجبور بشیم رویاهامون رو رها کنیم، مسیرمون رو عوض کنیم و یه رویای جدید برای خودمون بسازیم چون سرنوشت، ما رو مجبور به تغییر کرده و انتخاب دیگه ای به جز پذیرش و سازگاری نداریم... این قسمت و داستان کوین، من رو یاد کتاب جزء از کل انداخت! قسمتی از کتاب اتفاق مشابهی برای یکی از شخصیت ها میفتاد و بنظرم واقعا تکان دهنده و ناراحت کننده بود، درست مثل این قسمت از سریال...
5. بعضی انسان ها معجره هستن. از گذشتهی بدی که داشتن درس میگیرن و آینده ای خوب برای خودشون و اطرافیانشون میسازن. آدم هایی که از بدی ها تجربه کسب میکنن و تبدیلش میکنن به خوبی واقعا معجزه هستن... یک پدر ممکنه در گذشته، کودکی ناخوشایندی رو گذرونده باشه اما اگر برای فرزندان خودش پدر خوبی باشه و بدی هایی که دیده رو واسه بقیه هم بوجود نیاره واقعا کار بزرگی انجام داده...
6. زندگی هر انسان از زمانیکه بدنیا میاد شروع نمیشه، بلکه از مدت ها قبل این سفر رو شروع کرده... آدم ها به هم مرتبط هستن و هر تصمیمی که الان میگیریم قطعا در زندگی آیندگان ما هم اثر خواهد داشت. در واقع بدنیا اومدن هر کودک، نتیجه تصمیمات انسان های بسیاری از گذشتگان دور و نزدیک هست... گاهی فکر میکنیم سفرمون به پایان رسیده اما پایان یه جستجو، به معنای شروع یه جستجوی تازهست... و یه نکته دیگه اینکه... بچه ها با جواب به دنیا میان. قبل از بدنیا اومدنشون پر از سوال و ترس هستیم، از اینکه شاید نتونیم از پسش بربیایم، اگه اشتباه کنیم چی و یه عالمه ترس و سوال دیگه! اما بچه ها با جواب بدنیا میان و بهت میگن که دقیقا کی هستی...
7. تصمیم متفاوتی بگیر و پایان داستانت رو عوض کن!
8. این قسمت من رو یاد این جملات عالی از ساموئل بکت انداخت: سعی کردی، شکست خوردی، اشکالی نداره. دوباره سعی کن، دوباره شکست بخور، بهتر شکست بخور... و البته اینکه گاهی رفتارهای غلط ما باعث میشه شانس های بزرگی رو تو زندگیمون از دست بدیم...
9. وقتی بچه دار میشیم دلمون میخواد اشتباهات والدینمون رو تکرار نکنیم و والد بهتری برای فرزندمون باشیم. آغوشمون همیشه برای فرزندمون باز باشه تا زمانیکه بهمون نیاز داره اونجا باشیم و بهش کمک کنیم. چه کمک بخواد چه نه، ما دوستش داشته باشیم.
10. گاهی باید تصمیم درست رو بگیریم! حتی اگه این تصمیم برای یه نفر دیگه بهترین کاره، نه برای خودمون لزوماً...
11. هرکسی زندگیشو از پشت شیشه عینک خودش میبینه، همینقدر خاص و منحصربفرد! ممکنه چشم اندازی از گذشته داشته باشیم که واقعیت نداشته باشه و فقط دیدِ ما به زندگی اونجوری بوده... گاهی بد نیست این چشم اندازهامون رو باهم به اشتراک بذاریم و اجازه بدیم بقیه هم چند دقیقه ای دنیا رو از پشت شیشه عینک ما ببینن و ما هم دنیا رو از نگاه بقیه ببینیم. بنظرم با اینکار مسائل روشن تر، قابل درک تر و موجه تر بنظر میان...
12. اغلب فکر میکنیم اگر از یک چالش تو زندگیمون عبور کنیم، دیگه همه چی حل میشه و میتونیم خوشحال باشیم. تا قبل از اینکه بهش برسیم مدام خودمونو سرزنش میکنیم و خوشحالی رو از خودمون دریغ میکنیم... یه روز به خودمون میایم و میبینیم که از اون چالش عبور کردیم، به چیزی که میخواستیم بالاخره رسیدیم اما همچنان خوشحال نیستیم، احساس پوچی میکنیم چون عادت کردیم به خوشحال نبودن و سرزنش کردن هر روزهی خودمون... یک مسئله ساده رو هدف زندگیمون قرار دادیم و وقتی بهش میرسیم دیگه چیز مهم تری تو زندگیمون نداریم، ترجیح میدیم همچنان همون مشکل رو داشته باشیم تا با سرزنش کردن خودمون، معنایی به زندگیمون بدیم و دنبال هدف بریم!
13. یه روزایی نیاز داریم تا خودمون رو از نگاه کسی که دوستمون داره ببینیم. روزایی هست که ممکنه خودمون رو دوست نداشته باشیم و به همچین آدمی تو زندگیمون نیاز داریم، کسی که مجبورمون کنه خودمون رو اونجوری که خودش میبینه ببینیم...
14. آدما با مرگشون تموم نمیشن...
15. تفاهم! با وجود مشکلات تو زندگیمون، باید انقدر تلاش کنیم که به تفاهم برسیم. باید تمام حرف های مخالفمون رو با گفتگو، به یه حرف مشترک تبدیل کنیم و کاری رو انجام بدیم که هم برای خودمون و هم برای زندگیمون بهترینه...
16. ما آدما عاشق پیش داوری و قضاوت همدیگه هستیم. حتی وقتی از چیزی مطمئن نیستیم صبر نمیکنیم و بخاطر پیش داوریمون بلافاصله حرفایی میزنیم یا کارایی میکنیم که ممکنه قلب طرف مقابل رو بشکنه...
17. آدما با ازدواج نباید خودشونو تو همدیگه گم کنن، باید دو طرف به خواسته هاشون برسن و گاهی هم فداکاری لازمه البته... نه اینکه یک طرف همیشه توقع فداکاری و سازگاری طرف مقابلش رو داشته باشه، خودش به سمت خواسته هاش حرکت کنه و توقع همراهی همیشگی طرف مقابلش رو داشته باشه درحالیکه خودش همراه خوبی نیست...
18. وقتی راه رو اشتباه رفتیم باید برگردیم و درستش کنیم، باید شجاعت این کار رو داشته باشیم...