برای چالش کتابخوانی طاقچه در آبان ماه، تصمیم گرفتم چند خطی درباره کتاب چگونه کمالگرا نباشیم بنویسم. اول از همه نظر کلیم درمورد این کتاب بسیار مثبت هست و فکر میکنم از بهترینهای سبک خودش هست! خیلی طرفدار کتاب های زرد نیستم، کتاب هایی مثل باشگاه پنج صبحی ها، تختخوابت رو مرتب کن و...! درواقع اولی رو بیشتر از 20 صفحه نتونستم بخونم و اصلا سراغ دومی و امثالش نرفتم. اما این کتاب واقعا برام آموزنده، قابل تامل و جذاب بود و البته بنظرم اصلا کتاب زرد محسوب نمیشه، دقیقا مثل همون نظری که نسبت به کتاب اثر مرکب دارم.
در ابتدا نویسنده، تعریف درستی از کمالگرایی در اختیار ما میگذاره و بهمون هشدار میده که کمالگرایی بر خلاف تفکر خیلی ها، ویژگی خوبی نیست. اینکه بخوای بهترین باشی و تمام تلاشت رو در این مسیر بکنی اصلا چیز بدی نیست، اما اینکه غیر از بهترین بودن تو رو راضی نکنه و باعث بشه از خودت بیزار بشی دقیقا همون کمالگرایی هست که یک ویژگی آزاردهنده محسوب میشه. کمالگرایی نه تنها باعث پیشرفت نمیشه بلکه ما رو همونجایی که هستیم نگه میداره. از ترس اینکه مبادا شکست بخوریم، کلا کاری رو شروع نمیکنیم و برای یک انسان کمالگرا شکست مساوی هست با بهترین نبودن... کمالگرایی مثل سمی مهلک هست که هر روز مدام به ما یادآوری میکنه که کافی نیستیم یا به اندازه کافی خوب نیستیم و حتی نمیگذاره قدم از قدم برداریم!
فکر برتر بودن و در حد کمال نبودن، آنچنان ذهنتان را اسیر خود میکند که از ترس آنکه نتوانید آنچه در ذهن دارید را در حد کمال اجرا کنید، حتی قدمی هم در آن مسیر برنمیدارید.
کمالگرایی 4 ریشه اصلی داره که عبارت اند از: ناامنی، خود کم بینی، نارضایتی و والدین و مدرسه! مثلا به این پاراگراف توجه کنید:
از نمرات به عنوان درجه بندی سطح یادگیری یک دانش آموز استفاده میشود. این ذاتاً ایدهی بدی نیست اما از آنجا که تمام توجه مدرسه بر این میشود دانش آموزان امتیاز حد کمال A را بگیرند، تبدیل به ایدهی بدی میشود. علاوه بر آن مدرسه به ما میآموزد که تلاشی در سطح A نتیجهای در سطح A میدهد. زندگی واقعی به ما نشان میدهد که تلاشیدر سطح A فقط به ما این شانس را میدهد که نتیجهای در حد A بگیریم.
حالا نقطه مقابل کمالگرایی کجاست؟
نویسنده به نقطه مقابل کمالگرایی، صفت معمول گرایی رو نسبت میده و اینطور تعریفش میکنه: معمول گرایی همون آزادیه، چون حالت طبیعی ما هست، همونطور که متولد شدیم. کمالگرایی یک سازهی مصنوعیه که محدود میکنه، سخت میکنه و رفتار رو به استانداردی غیرطبیعی تبدیل میکنه. معمول گرایی تنبلی نیست، استانداردهای سطح پایین، راضی شدن به شکستف بی علاقگی به برتری و پیشرفت و یا دلمردگی نیست. معنای اصلی معمول گرایی دنبال کردن و انجام کارهای خوب در زندگیه بدون اینکه آرزو و یا انتطار حد کمال هرچیزی رو داشته باشیم. انجام دادن بر عالی انجام دادن مقدم هست.
نویسنده به مبحث انگیزه هم میپردازه: برای قدمی برداشتن نباید منتظر انگیزه موند، بلکه فقط باید از سر جامون بلند بشیم و کاری را شروع کنیم، هرچند اندک! گاهی بهانه تراشی میکنیم یا منتظر بهترین فرصت برای شروع میمونیم، فرصتی که هرگز پیش نمیاد! درحالیکه اگر فقط کاری کنیم انگیزه هم برای ادامه کار بوجود خواهد اومد. بر اساس تحقیقات انجام شده حتی کوچکترین کارها هم میتونن تا حد بالایی از طریق سوخت و سازهای شیمیایی بر احساس ما تاثیر بذارن. پس از شروع کار، باید کارهامون رو کم کم به عادت تبدیل کنیم و...
در کل بنظرم کتاب خوبی بود و پر از نکات جالب و آموزنده که میتونیم در زندگی روزمرهمون به کار بگیریم تا نتایج بهتری بدست بیاریم. اگر قصد خرید این کتاب از طریق طاقچه رو دارید، روی لینک کلیک کنید.