میدونی گاهی وقت ها توی زندگی برات اتفاق های خوبی می افته که به خودی خودشون خوبن اما چیزی که تو میخوای نیستند. تو یه چیزی میخوای که انگاری نشدنیه یا حداقل برای تو نشدنیه.
این موقعیت ها برای من عجیب ترین موقعیت ها هستند جوری که نمیدونم باید خوشحال باشم واسه چیزی که رخ داده یا ناراحت باشم واسه چیزی که میخواستم و نشد.
مسئله بهتر و بد تر بودنش نیست مسئله اینکه اون ذوق و حال خوبی که آدم از چیزی که میخواد و به دستش میاره خیلی بیشتر از چیزیه که ناغافل بهش میرسه.
و زندگی من پر از نشدن هایی هست که تبدیل به حسرت شدن و کلی اتفاق های خوبی که به خودی خودشون خوبن اما باز هم نتونستند منو از ته دل راضی و خوشحال بکنند به نظرم بهترین چیز ها وقتی تو نخواستیش باز هم به اندازه چیزی که خواهانشی نمیتونند خوشحالت کنند.
مثل دکتر متخصصی که شغل خوبی داره اما چون چیزی نبوده که خودش بخواد هیچ وقت نمیتونه از ته دل راضی باشه.
این هم داستان ما و زندگیمونه....