ولی من میگم شاید همه ی ما قبل از اینکه بیایم به این دنیا، فیلم زندگیمون رو بهمون نشون دادن و شاید اون موقع یه چیزی توی این زندگی دیدیم که ازش خوشمون اومده و قبول کردیم که تجربه اش کنیم.
بیاین به جای تمام رنج ها، بی عدالتی ها، سختی ها و مشکلاتمون به اون نقطه یا نقطه های اوج داستان زندگیمون فکر کنیم. کجای این زندگی راضی مون کرده که تحمل تمام رنج ها و سختی هاش رو به جون خریدیم؟ چی یا کجای زندگی هامون ارزش زندگی کردن داشته؟
گاها به نظرم قرار هم نبوده چیز های خیلی عجیب و غریبی مثل یه عشق و رابطه پر شور یا جایگاه و قدرت و پول و زیبایی و... راضیمون کرده باشه
میتونه چیز های خیلی ساده ای مثل کج کردن راه برای نترسوندن یه پرنده باشه یا باعث لبخند کسی شدن یا نجات یه مورچه یا نجات کلی آدم یا هرچیز دیگه ای که ما رو راضی کرده نقش اول چنین داستانی رو بپذیریم.
به نظرم همه مون یه جاهایی یه موقعیت هایی قلبمون از تو سینه مون پر زده و شاید اون دقیقا لحظه ای بوده که ما رو به تجربه چنین دنیایی راضی کرده و اون لحظه پر از معناست.
پس به جای فوکوس روی رنج ها و دلشکستگی ها و جبر زمان و موقعیت جغرافیایی و ژنتیک و محیط تربیتی و خیلی چیز هایی که انتخابش با ما نبوده بیاید به نقطه های اوج داستان زندگیمون فکر کنیم.جاهایی که به نظرمون این زندگی ارزش زندگی کردن رو داره. اینجوری زندگی و خودمونو بیشتر دوست داریم و بهش عشق میورزیم و حتی بیشتر براش ارزش قائلیم.