ویرگول
ورودثبت نام
محمد على افخمى
محمد على افخمى
خواندن ۵ دقیقه·۶ ماه پیش

تابستان با مادربزرگ - بررسی بازی Dordogne

به شخصه خاطرات زیادی از دوران کودکی‌ و مخصوصا خانه مادربزرگم دارم؛ از حیاط بزرگ و حضور خانواده گربه ها که در آن زندگی می کردند گرفته تا درختان خرمالو و تفریحات مختلفی که در اون دوران داشتیم... Dordogne داستان دختری 10 ساله، که قرار است یک تابستان را کنار مادربزرگ خود و در روستایی داخل فرانسه بگذراند.
با بررسی این بازی همراه باشید...


میمی بعد از حادثه ای دچار بیماری آمنزیا (از بین رفتن حافظه) می‌شود. او برای برگشتن خاطراتش راهی روستای دوردوین در فرانسه می‌شود، جایی که یک تابستان را در کنار مادربزرگ خود گذارنده. او با دیدن تصاویر مختلف یا حتی شنیدن صداهای گوناگون خاطراتی که در گذشته تجربه کرده را به یاد می‌آورد. در واقع داستان بین زمان حال و گذشته در حال گذر است و میمی به ترتیب خاطرات مختلفی را به یاد ‌می‌آورد. شما در یک تابستان پر ماجرا با میمی همراه می شوید و از بیدار شدن او تا زمان خوابش همراه او هستید. در واقع بازی در سبک روایتگری است و قصد دارد تا زندگی روزمره یک کودک ده ساله، پیش مادربزرگ خود را به تصویر بکشد. در این بین تجربه های جدیدی به دست می آورید و با افراد مختلفی ارتباط می‌گیرید.

نکته جالب توجه در بازی ترکیب بین متن و صدا در دیالوگ ها است یعنی در خلال بازی شما از دیالوگ های متنی استفاده می کنید و در میان کات سین ها افراد با هم صحبت می کنند...! قسمت های مختلف بازی به شما حق انتخاب می‌دهند که معمولا این انتخاب‌ها برای حسی است که آن لحظه نسبت به اتفاقی که برایتان افتاده دارید و در غیر این صورت تصمیماتی که اثر لحظه ای در بازی می‌گذارند. در ابتدا مادربزرگ به شما کلاسوری می دهد و شما باید در طول هر بخش مواردی مانند: تصاویر، برچسب ها، صوت‎ ها و کلمات مختلفی (که نمایانگر احساسات هستند) را جمع آوری کنید و در انتهای روز به صورت دلخواه آنها را در کلاسور خود بچسبانید! برای اینکار به شما یک دوربین(با چاپ فوری) و یک ضبط صوت در اختیار دارید تا خاطرات در طول روز خود را ثبت کنید... (البته باید توجه داشته باشید ضبط صدا و عکس برداری در تمام مناطق روستا امکان پذیر نیست و صرفا در مکان هایی که مشخص شده می‌توانید از این قابلیت ها استفاده کنید)

جدای از نکات مثبتی که گفتم و در ادامه هم به آنها اشاره خواهم کرد، بازی انیمیشن های پریدن و حتی راه رفتن ضعیفی دارد و دست بازیکن برای استفاده از خلاقیت خلاقیت (بغیر از بخش کلاسور) در طی مراحل به شدت محدود است. با وجود اینکه می‎‌توانید هر روز اتاق های مختلف خانه را بررسی کنید و دیالوگ هایی را نسبت به آنها بیان کنید اما در استفاده از وسایل خانه به شدت محدود شده اید و فقط در طی مراحل و با اجازه می‌توانید به بعضی از وسایل دست بزنید یا حتی وارد اتاق ها شوید. یکی از نکات جالبی که می‌توانست بازی را در خاطره انگیزه کند امکان دانلود کلاسور در انتهای بازی بود یعنی شما پس از اتمام بازی می توانستید در قالب یک فایل PDF کلاسور را دانلود کنید و حتی امکان اشتراک گذاری آن هم وجود داشت!!

مکانیک های بازی بسیار ساده طراحی شده و به صورت کلیک و اشاره ای عمل می کند یعنی شما علاوه بر کنترل حرکت میمی با استفاده از موس کارهای بسیار ساده ای مثل باز کردن در شیشه یا خرد کردن سبزیجات و... انجام می دهید. این ساده بودن مکانیک گاهی هم شما را کلافه می کند و دوست دارید تا بازی چاشنی چالش را بیشتر کند. البته هسته بازی بر اساس روایت ساخته شده و توقع بازی بدون باگ و با مکانیک های پیچیده و سخت را نباید داشت. هر روز که بلند می شوید تا داستان جدیدی را شروع کنید، اشیای داخل خانه مادربزرگ حرف تازه ای برای گفتن دارند یعنی دیالوگ ها و حتی جوایزی که در گوشه و کنار خانه قایم شده هر روز تغییر می کند و این به از بین رفتن یکنواختی کمک کرده.

اکثر روایت در خانه مادربزرگ و حیاط بزرگ آن جریان دارد اما در طول داستان سه ساعته بازی میمی تجربه های جدیدی مثل خرید از بازار، گشت و گذارد در غار، بالا رفتن از کوه و قایق رانی را کسب می کند. هر کدام از این تجربه ها برای میمی جدید است و حس رهایی و دوری از زندگی شهری در خلال دیالوگ ها کاملا واضح است. میمی در اواسط سفرش در تابستان دوست روستایی پیدا می کند و داستان سعی دار تا تفاوت دو سبک زندگی و در عین حال امکان همدلی این دو را به نمایش بگذارد. به صورت کلی روایت بازی در قسمت های مختلف نکات آموزنده زیادی دارد و با تأمل در تفاوت زندگی شهری و روستایی می‌توان به آن پی برد.

بازی به شکل نقاشی با آبرنگ طراحی شده و حس عجیبی را هنگام تجربه به بازیکن انتقال می‌دهد. منشا این حس از نوع تغییر آب و هوا گرفته تا ساختمان ها و اشیای گوناگون به روایت داستان بشدت کمک کرده و تا انتها هم این نقاشی ها به خوبی حفظ شده. در عین حال که بازی طراحی پیچیده ای ندارد اما استفاده از رنگ های مختلف و ترکیب آنها، هر صفحه از بازی را تبدیل به قابی بسیار زیبا می کند. استفاده از آبرنگ و رنگ های تیره و روشن باعث شده تا بازیکن به تفاوت بین زمان حال و گذشته حساس شود و تغییر این دو را به خوبی درک کند. همچنین موسیقی بازی به شدت متناسب با روند داستانی طراحی شده و با فراز و فرود های احساسی میمی همخوانی دارد. صداگذاری بازی هم متناسب با شخصیت ها و به تمیزی صورت گرفته.

این بازی احساس آرامش کوتاه اما لذتبخشی را به شما می‌دهد. غوطه ور شدن در دنیای کودکی و انجام فعالیت های متناسب با آن و بازی کردن از نگاه یک دختر ده ساله و وقایعی که بر او گذشته، باعث شده تا تجربه ای لذت بخش و احتمالا به یادماندنی را از این بازی داشته باشید. نباید توقع مراحل سخت و انجام معماهای پیچیده را از بازی داشت چرا که اصل بازی بر اساس انتقال مفهوم و رد و بدل شدن دیالوگ ها بنا شده. از نوار هایی که از افراد قدیمی ضبط شده و به شما امکان کنار هم گذاشتن پازل خاطرات گذشته میمی را فراهم می کند تا قایق‌سواری کنار رود روستای دوردوین و تلاش برای خرید مواد مورد نیاز برای پیکنیک، همگی باعث شده تا این بازی تجربه ای کوتاه مدت و منحصر به فرد را به شما ارائه دهد.


بررسی بازیdordogneفرانسهبازی ویدیوییبازی
یک عدد دهه هشتادی علاقه مند به نوشتن...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید